-
وحشت از سرعت
یکشنبه 18 اردیبهشت 1401 09:15
مدتی است ترس از سرعت زیاد زندگی وجودم را فرا گرفته و ذهنم خیلی درگیرش شده. وقتی به تاریخ ها و اتفاقات گذشته نگاه می کنم به نظرم میرسه چقدر سریع گذشت ، حتی الان هم حس میکنم سر و ته هفته بههم چسبیده و بدجوری افتادم تو سراشیبی زندگی . دقیقا انگار سوار یه سرسره با شیب تند شدم و آخرهای مسیر هستم و دارم با کله میخورم به...
-
آشفتگی
یکشنبه 7 فروردین 1401 14:10
سال نو بر همه دوستان مبارک امیدوارم امسال برای همه بهتر از پارسال باشد. امروز اولین روزیه که توی سال جدید اومدم اداره. در این بیست و چندسال کارمندی تقریبا همه سال ها دو هفته تعطیلات رو مرخصی بودم و نمیومدم سرکار. امسال تعطیلات ساده و بیهیجانی داشتیم .یکی دو گردش کوتاه توی تهران . هوا و وضع ترافیک عالی بود اما جمعیت...
-
خونه تکونی
چهارشنبه 25 اسفند 1400 08:42
امسال اصلا حال و هوای خونهتکونی ندارم، یعنی احساس می کنم توان جسمی ندارم شایدم روحی هنوز که هیچ کاری برای عید انجام ندادم بغیر از سبزه سبز کردن . شاید در چند روز آینده موتورم روشن بشه و ضربتی کار رو شروع کنم ولی فعلا ترجیح میدم امور روزمره رو مدیریت کنم. امیدوارم سال آینده برای همه سال بهتری باشه.
-
بعد از مهمونی
یکشنبه 3 بهمن 1400 08:45
من ساعتها و روزهای بعد از مهمونی رو خیلی دوست دارم، خونه رو با صبر و حوصله جمع و جور می کنم، لوازم و بشقابها رو در بدون عجله سرجاشون میذارم و تا یکی دو روز از تمیزی و مرتبی و چهره خونه لذت میبرم. شیرینی مصاحبت و همنشینی رو هم ریز ریز مزه میکنم. ضمن اینکه غذا هم معمولا برای دو سه وعده داریم . مخصوصا تو این دوران...
-
بیملاحظگی
شنبه 2 بهمن 1400 11:58
یک همکار خانوم داریم که تقریبا هر روز دخترش رو با خودش میاره اداره تا کلاسهای آنلاینش رو پیش خودش بگذرونه. دختر سالهای اول دبستان رو میگذرونه. کلاسها رو بدون استفاده از هندزفری یا هدفون گوش میکنه و از صبح که میاد تا ساعت 1 بعدازظهر صدای معلم توی اتاق طنیناندازه. من نسبت به صدا خیلی حساس هستم و توی خونه هم همه باید...
-
من از نظر دیگران
چهارشنبه 29 دی 1400 09:14
چندماهی میشه که به دلایل مختلف (عوض شدن همکارهام ، شکستن دستم و...) با آدمهای جدیدی مواجه هستم . و از خوششانسی من بعضی از این افراد کسانی هستند که نظرات خوبی در مورد ویژگیهای شخصیتی و رفتاری و اخلاقی من دارن و اون رو ابراز میکنن. اینم بگم که پای چاپلوسی و پاچهخواری و .... اینجور مجیزگوییها وسط نیست و صرفا تحلیل...
-
بوی ناخوش
شنبه 25 دی 1400 13:52
من نسبت به بو خیلی حساس هستم، یعنی بوی بد از هر منشا که باشه حالم رو بد میکنه و تا مدتها توی بینیام میمونه. اصلا سرم منگ میشه. حالا از بخت بدم همیشه یک هماتاقی بدبو هم دارم . الان از صبح تا حالا حالم بده. بوی بد عرق بدن همکارم که میزش هم حدود 2 متر با من فاصله داره مغزم رو ترکونده . با ماسک نشستم و هر نیم ساعت عطر...
-
دورهمی حال خوبکن
شنبه 25 دی 1400 10:42
روز پنج شنبه بعد از چند بار هماهنگی بالاخره تونستیم یه دورهمی با دوستان دبیرستان داشته باشیم. من دوران دبیرستانم رو تهران نبودم برای همین تعداد همکلاسیهای دبیرستان مقیم تهران که تونستیم همدیگر رو پیدا کنیم از تعداد انگشتان یک دست هم کمتره. ولی همین تعداد محدود هم غنیمته. چون هیچ ارتباط دیگهای بغیر از همکلاسی قدیم...
-
منِ بی اعصاب
سهشنبه 14 دی 1400 12:45
امروز اصلا اعصاب ندارم و میخوام غر بزنم به چند دلیل 1- دیروز قرقره توی زمین ورزش با یکی از بچهها به روش زین الدین زیدان درگیر شده و علیرغم توضیحات دیروز ما فردا باید بریم مدرسه جلسه بازی قرقره کلا اهل دعوای الکی نیست و تحملش هم خیلی زیاده. دیروز هم اون پسره که همه میشناسنش و موجود مرضداری هست اول چند بار زرزر...
-
هفت سال گذشت
دوشنبه 6 دی 1400 12:09
هفت سال پیش در چنین تاریخی ناباورانه بر غم رفتن مادر خون میگریستیم، چنان دردی داشت که گویی عضوی از بدنم را از دست دادهام. تصور هرگز و هرگز ندیدنش خیلی خیلی سخت بود و تلخ. و در این هفت سال هر روز و هر ساعت با اویم و یادش هنوز تازه است. هرشب خوابش را میبینم و .... به خودم میبالم که با اندوه و درد به زندگی ادامه...
-
رمز
چهارشنبه 1 دی 1400 10:00
دوستان اگر تمایل دارید برای دریافت رمز پست قبلی ایمیل بزنید یا پیام خصوصی بدید با کمال میل رمز رو در اختیارتون قرار می دم. shmf2000@gmail.com
-
سادگی و سادهانگاری
دوشنبه 29 آذر 1400 15:32
-
چی درسته؟
شنبه 17 مهر 1400 14:03
داستان واقعی، آشنا و تاثرانگیز " مهتاب " رو در وبلاگ نسرین عزیز خوندم بغیر از تاسفی که برای شخصیت اصلی داستان و فرزند معصومش خوردم، موضوع دیگری هست که در این زمینه همیشه ذهنم رو به خودش مشغول میکنه. فکر کنم همه ما دور و برمون از اینجور ازدواجها دیدیم و نتیجه مخالفت منطقی خانوادهها و کلهشقی غیرمنطقی...
-
چالش سکوت
دوشنبه 12 مهر 1400 10:41
تصمیم گرفتم با دوستانی که تمایل دارن کمحرفتر بشن چالش سکوت رو شروع کنم. یکی از خوددرگیریهایی که من دارم اینه که نمیتونم هیچ سوالی رو بیجواب بذارم. مثلا چند نفر توی یک اتاق اداره هستیم و کسی میاد و سوالی میپرسه، من هیچوقت نمیتونم بیمحلی کنم و جواب ندم . بارها دیدم بقیه هیچی نمیگن و من معذب میشم و جواب میدم....
-
یک روز شلوغ
یکشنبه 28 شهریور 1400 10:50
دیروز تا ساعت 4 اداره بودم و اهل خونه منتظر تا با هم ناهار بخوریم، قرار بود کباب چنجه بخوریم، تازه وقتی رسیدم خونه دیدم همسر مهربان داره روی گاز کباب درست میکنه گرسنه بودم، سردرد همیشگی و یک چشمم اشکش جاری بود ( یکی از انواع سردردهام اینجوریه) تا ناهار حاضر شد ساعت 5 و ربع بود. ناهار رو که می خوردیم، نبات داشت غرغر...
-
من یک مسافرم
چهارشنبه 17 شهریور 1400 10:04
مدتی بود که دوست داشتم داروهای اعصابم رو با یک دکتر دیگه بغیر از دکتر خودم چک کنم و تغییرشون بدم، چون به نظرم داروها کارایی نداشتن و از طرفی نمیخواستم دوز مصرفم بیشتر بشه.این بود که حدود 20 روز پیش به پزشک متخصصی مراجعه کردم. اول تلفنی نوبت گرفته بودم و منشی با حوصله یک روز قبل دوباره وقت رو باهام چک کرد . منم سر...
-
کابوسهای تکراری
شنبه 16 مرداد 1400 11:12
با اینکه بیش از 22 سال از آخرین روز تحصیلات رسمی من گذشته ولی هنوز که هنوزه هفتهای یک شب خواب میبینم که الان آخر ترم شده و نزدیک امتحان و من یک یا دو درس رو در طول ترم در کلاسهاشون شرکت نکردم و علاوه بر اینکه درس رو بلد نیستم، تعداد غیبت هام هم خیلی زیاد بوده و استاد اصلا منو نمیشناسه بعضی موقع هم توی مدرسه اتفاق...
-
چالش شارمین عزیز (10 مورد ترس و 10 مورد حال خوب کن)
یکشنبه 23 خرداد 1400 12:33
10 مورد ترس و وحشت 1- از دست دادن مادرم ازبچگی بزرگترین ترس هام بود که در 43 سالگی رخ داد و برای همیشه بخشی از وجودم ازم جدا شد 2- از دست دادن فرزندانم 3- بیماری سخت و مرگ خودم نه به خاطر ترس از مرگ یا بیماری، به خاطر درد و رنج همسر و فرزندانم 4- ازدواج بد و رنج ناشی از آن برای فرزندانم 5- معلولیت 6- زلزله و...
-
بازم تابستون اومد*
یکشنبه 23 خرداد 1400 11:22
دومین تابستان کرونایی رو شروع کردیم. امسال برای بچهها سه تا برنامه در نظر گرفتم. زبان، موسیقی و یک برنامه ورزشی که دونفره باشه و مشکلی به لحاظ بهداشتی ایجاد نکنه.البته خودشون در برابر همش مقاومت می کردن و میخواستن کلاً ول باشن خودم هم عجیب دلم استانبول میخواد و گشت و گذار در هوای دلچسب خیابانهای باصفا و پرشور...
-
کرگدنی که پوستش نازک شده
سهشنبه 11 خرداد 1400 10:30
این روزها درجه تحملم خیلی خیلی پایین اومده، انگار پوستم که کرگدنی بود الان نازک شده و حساس. همه شرایط جامعه و کرونا و مملکت و ... یک طرف، وضعیت ناپایدار و نامشخص کارم هم یک طرف. علیرغم اینکه کارم رو دوست دارم و همیشه جزء بهترینها بودم ولی نمیذاشتم تنش های کاری روی زندگیم زیاد تاثیر بذاره و همیشه اولویتم آرامش خودم و...
-
برای خالی نبودن عریضه
سهشنبه 4 خرداد 1400 11:54
- درحال گذراندن فصل دوره و امتحان کلاس چهارم ابتدایی و امتحانهای میانترم سال سوم دانشگاه هستم. واقعا من نمیدونم فلسفه چپاندن اینهمه مطلب و مبحث در مغز بچههای چاره این دیار آنهم در دوره ابتدایی چیه؟ جز اینکه برای تموم شدن مدرسه لحظهشماری می کنن و هر ثانیهاش رو با عذاب میگذرونن. البته من سعی میکنم اسیر این موج...
-
تصمیم شادی
سهشنبه 17 فروردین 1400 09:30
یکی از تصمیمهای بزرگی که در سال جدید قصد دارم به صورت جدی دنبال کنم زندگی مینیمال است. دوستان و اطرافیان میدانند که یکی از علائق من مثل خیلی خانم ها و بعضی از آقایان از جمله همسر خودم میل وافر به خرید است. این خرید شامل همهچیز می شود از کفش و لباس و اکسسوری تا لوازم خونه و حتی میوه و مواد خوراکی. مجازی و حقیقی هم...
-
بعد از عیدانه
شنبه 14 فروردین 1400 11:00
اول از همه سال نو مبارک. امیدوارم سالی پر از سلامتی، ثروت، آرامش و خبرهای خوب باشه برای همه اول اینکه من ادر ایام عید واقعا بیحوصله و به عبارتی افسرده بودم و دست و دلم به هیچ کاری نمی رفت . خودم رو به زور میکشوندم. فقط نشسته بودم روی کاناپه و بازی 2048 و دکتر هلاکویی. بنا به ضرورت آشپزی یا نظافت و از همه بیشتر شستشو...
-
عیدانه
سهشنبه 26 اسفند 1399 12:31
نمایشگاه نقاشی دختران پرورشگاهی است که چهارده نفر دختر بین ۳ تا ۹ ساله هستند و احتیاج به کمک مالی دارند. اگر کسی را تهران دارید لطفاً براش این پیام را بفرستید. لطفاً پوستر را در وبلاگ هاتون همین امروز به اشتراک بگذارید و دخترها رو خوشحال کنید! زمان: یکشنبه 24 تا جمعه 29 اسفند مکان: تهران: چهار راه فرمانیه، مرکز خرید...
-
آرامش
سهشنبه 26 اسفند 1399 12:23
بالاخره دعاهاتون مستجاب شد، همسرم پیشنهاد داد خانم سرایدار رو یکی دو روز بگیم بیاد کمک برای خونهتکونی. منم با کمال میل استقبال کردم.. چون هم تر وفرزه و هم به دلیل اینکه بچه کوچیک داره رفت و آمد نداره و احتمال کرونا و انتقالش کمه. دیروز که من دورکار بودم دخترمهربون آمد و تا بعدازظهر تقریبا یک سوم خونه رو اتاق به اتاق...
-
تضاد معانی
شنبه 23 اسفند 1399 11:17
امروز داشتم میومدم اداره که توی ترافیک اتوبان کنار دستم یک ماشین استیشن بهشت زهرا دیدم. با خودم گفتم خیلی حال خوشی داشتم اینم اومد کنارم... یه دفعه چشمم افتاد به یه عکس روی باک بنزینش .. دقت کردم دیدم طرح یه دختر پسره که با رنگ مشکی نقاشی شدن و یه قلب قرمز بینشونه. این رو به فال نیک و به عنوان یک نشونه گرفتم . فکر...
-
نشانه های عید
یکشنبه 17 اسفند 1399 12:49
به غیر ازدیدن شکوفههای زودهنگام ،امسال برای من هنوز بویی از عید نیومده بود و فکر کنم برای همه همینطوره ولی به قول معروف تا زندهایم باید زندگی کنیم تا اینکه از دیروز تا حالا یکی دو نشونه از عید رو ساختم و گرفتم: 1-دیروز غروب پاشدم و یه کاسه سفید پلاستیکی با گلهای سبز حاشیه برداشتم و نشستم سر کیسه گندمی که یک هفته است...
-
روزمرگیها
شنبه 9 اسفند 1399 10:48
دیروز تا ساعت 12 همگی خوابیده بودیم، بعد از دیدن چندتا فیلم کوتاه و ادامه سریالهای قبلی (البته منظورم خواب دیدنه) ، به سختی از جام بلند شدم و بساط صبحانه رو مهیا کردم. کبوترهای نازم هم که دیگه جَلد شدن پشت پنجره منتظر دون بودن، برای اونا هم دون پاشیدم. بعد از من دوقلوها یکی یکی با قیافه و موهای درهم برهم پاشدن و...
-
این روزها
یکشنبه 19 بهمن 1399 14:39
از زمزمه دلتنگیم ، از همهمه بیزاریم نه طاقت خاموشی ، نه تاب سخن داریم آوار ِ پریشانی ست ، رو سوی چه بگریزم ؟ هنگامه ی حیرانی ست ، خود را به که بسپاریم ؟ تشویش ِ هزار «آیا» ، وسواس ِ هزار «امّا» کوریم و نمی بینیم ، ورنه همه بیماریم دوران شکوه باغ ، از خاطرمان رفته است امروز که صف در صف ، خشکیده و بی باریم دردا که هدر...
-
از ماست که بر ماست
سهشنبه 7 بهمن 1399 12:40
امروز برای تمدید پروانه نظام مهندسی به سازمان رفته بودم. همینجوری که نشسته بودم تا بهم نوبت بدن، دیدم خانم جوانی داره با متصدی مربوطه صحبت میکنه و ایشون بهش راهنمایی دادن که درخواستت رو باید یک مهندس پایه 1 تایید کنه و همینجا بگرد و مهندس پایه 1 پیدا کن. دختر خانم هم شروع کرد از سر راهرو تا انتها از همه کسانی که...