-
آنفالو
چهارشنبه 12 اردیبهشت 1403 09:18
چند روزه که حس میکنم ظرف احساسات منفی و خشمم از اتفاقات ناگوار اجتماعی پر شده و داره از درون وجودم رو ذره ذره نابود میکنه. اول تصمیم گرفتم اینستاگرام رو به طور کامل از روی گوشیم پاک کنم. بعد دیدم جنبه های فان هم داره این لعنتی. بعد از داستان غمانگیز ن ی ک ا و اون مادر بیچارهای که بچه اوتیسمیش رو از بین برده دیدم...
-
سال نو
یکشنبه 5 فروردین 1403 10:07
سال نو و نوروز باستانی بر همه همراهان عزیز مبارک باد. امیدوارم در سال نو خوشیها و شادیها بیشتر باشه و غم ها و سختیها کمتر و کمتر . تا چند سال قبل لحظه تحویل سال برام خیلی مهم بود یعنی اون چند ثانیه آخر تپش قلبم رو حس میکردم و فکر میکردم آرزوهای لحظه تحویل سال حتما برآورده میشه. بزرگترین آرزوی هرسالم هم این بود که...
-
لایف استایل دلخواه
یکشنبه 27 اسفند 1402 09:58
چند روزه دلم میخواد سبک زندگیم یه جور دیگه باشه، نمی دونم شاید یک هوس زودگذره، من همیشه زندگی روتین و با برنامه رو دوست داشتم و فکر می کردم نمی تونم زندگی بدون کار کردن و داشتن هویت اجتماعی رو تحمل کنم. ولی الان دلم میخواد زندگیم مدل خانم های خوشحال( این اصطلاح منه برای خانم هایی که بی دغدغه دنبال خوشگذرونی و عشق و...
-
کفشهای عزیز
شنبه 26 اسفند 1402 09:32
بالا رفتن سن رو هرچقدر بخوای انکار کنی از یه جاهایی میزنه بیرون که بسوزی. برای من از کفشهام زده بیرون. چون دیگه نمی تونم از کفشهای پاشنهبلندم باخیال راحت استفاده کنم. هم به خاطر درد زانوهام و همین که خطر پیچ خوردن مچ و زمین خوردن به خاطر پوکی استخوان برام خطرناکتر از حالت معموله.من به صورت بیمارگونه عاشق کفشم، یعنی...
-
همدلی
چهارشنبه 27 دی 1402 14:22
یکی از مهارت هایی که این روزها مشاورین و روانشناس ها خیلی روش تاکید دارن مهارت همدلی هست، من خودم به طرز افراطی همدلی دارم با همه، با دوست و دشمن و رقیب و ... یعنی هر ظلمی هم که در حقم میشه سریع خودم رو جای طرف می ذارم و با توجه به شرایطش می گم خوب حق داشته همیشه هم اطرافیانم بهم تذکر می دن که ولش کن بابا اینقدر نمی...
-
نهمین 7 آذر بدون مامان
سهشنبه 7 آذر 1402 11:17
امروز 7 آذره و من دوباره به یاد آخرین دورهمی خانوادگیمون افتادم و حسرت روزهای رفته. بعد از رفتن مامان دیگه هیچ وقت دورهمی هامون اونجوری نشد که نشد. به خاطر بابا می رفتیم خونشون ولی همیشه همهمون یه جوری می خواستیم به روی خودمون نیاریم که چقدر بدون مامان همهچی سرد و بی روح و غمناکه. تا اینکه بعد از 4 سال و 4 ماه و...
-
پوسته روانی
سهشنبه 16 آبان 1402 09:52
این روزها پوسته روانیم خیلی نازک شده . با اینکه فکر می کنم قوی هستم و شاید در برابر خیلی مسائل بی خیال شدم، اما انگار دردهای کوچیک و بزرگ ذره ذره روانم رو موریانهوار سوراخ کردن. لرزیدن ها و نگاههای ترسان بچه های جنگ غزه، درد مادران جوانان و نوجوانان دلبندی که از سال پیش تا امروز از دست دادیم، وضعیت اسفناک اقتصاد...
-
استرس های شاید نابجا
دوشنبه 24 مهر 1402 11:22
خرید های خونه ما اکثرا با همسرم هست و من بیشتر خریدهای روزمره سوپری رو انجام می دم اونم آنلاین. همسرجان هم وقتی میره خرید دیگه عنان از کف می ده و مسلسل وار میخره. مخصوصا خرید میوه و تره بار. هندونه، بادمجون، اسفناج، کرفس، شلغم و .... اینا رو در یک روز خریده و آورده خونه .و انباشته شدن این همه سبزیجات به من استرس میده...
-
بی علاقگی جدید
چهارشنبه 12 مهر 1402 10:13
من قبلا مثل خیلی از خانمها و بعضی از آقایون از جمله همسر خودم علاقه زیادی به خرید و پاساژ گردی و ... داشتم. و جزء کسایی بودم که راحت هم خرید می کردم . ولی الان مدتیه که این میلم کم شده یعنی نه تنها علاقه به خرید ندارم بلکه حال و حوصله مغازه گردی هم ندارم . مخصوصا فروشگاه های لباس و ..... . نمی دونم طبیعیه یا یک نوع...
-
کارما
سهشنبه 31 مرداد 1402 07:35
در این نیم قرن زندگیم دارم به نتایجی می رسم که در وهله اول کمی ترسناک به نظر می رسه ولی در نهایت تبدیل می شه به یک رهایی و آزادی از امید های واهی . از مقدمات توجه و رسیدن به این بینش ها اینه که از دور به موضوعات نگاه کنیم، به موارد محدود اکتفا نکنیم و اصل بیطرفی رو هم رعایت کنیم. یکی از این نتیجه های مشعشع من اینه که...
-
حق های نابجا
سهشنبه 10 مرداد 1402 07:30
اون دوستم که میگفتم گرفتار خواهر و برادرش هست، داستانش ادامه داره و این دفعه یه جور دیگه. گویا ارث قابل توجهی از پدرشون دارن که مشکلات معارض و مدعی و ... داره . چون برادره مشکلاتش بیشتر از بقیه بوده بهش گفتن تو برو دنبالش و زندگیت رو سر و سامون بده. اونم وکالت گرفته از اینا رفته با ندونم کاری و از سر احتیاج یک بخشیش...
-
اثر فونت
دوشنبه 9 مرداد 1402 09:49
یکی از دلایلی که من رو از خوندن بعضی وبلاگ ها منصرف می کنه یا به سختی می تونم پست ها رو بخونم، سایز و تراکم فونت هست. وقتی فونت ریز، بولد و تو هم تو هم باشه باید خیلی سر حال و حوصله باشم که برم سراغشون.
-
خسته شدم
یکشنبه 8 مرداد 1402 10:38
چرا هیچکس حرف آدم رو نمی فهمه و هر کی هرچی می خواد برداشت می کنه . اصلا به سابقه و ویژگی های آدم نگاه نمی کن.من دیگه خسته شدم خسته
-
بزرگی شخصیت
سهشنبه 3 مرداد 1402 07:36
چند وقت پیش یه مطلبی شنیدم که منتسب به فروید هست و به نظرم خیلی قابل تأمل بود. موضوع در این مورد بود که برای اندازهگیری رشد شخصیت متر و معیار کمی و شاخص قابل اندازهگیری نداریم اما فروید می گه: "اندازه بزرگی شخصیت هرکس به اندازه بزرگی مشکلی هست که میتونه اون شخص رو از حالت منطقی خارج کنه" خود من نسبت به...
-
لینک روز نوشت 31-28 تیرماه 1402
یکشنبه 1 مرداد 1402 07:30
روز نوشت 31-28 تیرماه 1402
-
لینک روز نوشت 27 تیر 1402
چهارشنبه 28 تیر 1402 07:56
روز نوشت 27 تیر 1402
-
روز نوشت های واقعی
سهشنبه 27 تیر 1402 11:05
از امروز 26 تیر 1402 تصمیم گرفتم روزمرگی هام رو اینجا بنویسم. https://harroozaneh.blogsky.com
-
ایمان به خودم
دوشنبه 19 تیر 1402 08:43
مدتیه که می خوام بیام پست جدید بذارم ولی واقعا فرصت سر خاروندن هم نداشتم . هم سر کار خیلی شلوغ بودم و هم مهمون داشتم و تولد دوقلوها و...... مهمون داشتم چه مهمونی دوست قدیمی که بعد از سالها بی خبری 4-5 سالی میشه که با هم در ارتباطیم. دختری خیلی خیلی مهربون و خونگرم که زندگی مشترکش موفق نبوده و جدا شده ، بچه هاش رو هم...
-
تاریخ تولید
شنبه 20 خرداد 1402 09:08
روز پنج شنبه عصر نبات جایی کار داشت، رسوندمش و قرار شد یک ساعت و نیم دیگه برم دنبالش، تو این فاصله اول رفتم پارک نیم ساعت پیادهروی کردم که خیلی چسبید چون هوا بی نهایت عالی بود، بارون گرفت و با اینکه نزدیک ماشین بودم بازم دلم خواست زیر بارون تند و درشت راه برم، موش آب کشیده شدم ولی خیلی خوب بود . بعد دیدم هنوز یکساعت...
-
در این سرای بیکسی
دوشنبه 8 خرداد 1402 08:26
درین سرای بی کسی، کسی به در نمی زند به دشتِ پُرملال ما پرنده پَر نمی زند یکی ز شب گرفتگان چراغ بر نمی کند کسی به کوچه سارِ شب درِ سحر نمی زند نشسته ام در انتظارِ این غبارِ بی سوار دریغ کز شبی چنین سپیده سر نمی زند گذرگهی است پُر ستم که اندر او به غیر غم یکی صلای آشنا به رهگذر نمی زند دل خراب من دگر خراب تر نمی شود که...
-
ادامه داستان جزیره
یکشنبه 7 خرداد 1402 11:43
و چه زیبا گفت حسین منزوی عزیز: خیال خام پلنگ من به سوی ماه پریدن بود و ماه را ز بلندایش به روی خاک کشیدن بود پلنگ من دل مغرورم پرید و پنجه به خالی زد که عشق ماه بلند من ورای دست رسیدن بود شراب خواستم و عمرم شرنگ ریخت به کام من فریبکار دغل پیشه بهانه اش نشنیدن بود اگر چه هیچ گل مرده دوباره زنده نشد اما بهار در گل...
-
آدمخوار کمکی
شنبه 6 خرداد 1402 09:13
تو پست قبلی نوشته بودم توی جزیرهمون تنها ییم و کسی ما رو نمیبینه. الان اصلاح میکنم که تنها نیستیم و اتفاقا چون طعمههای خوشمزهای هم هستیم آدمخوار کمکی هم از جاهای دیگه ارسال میشه به جزیره.
-
جزیره
شنبه 30 اردیبهشت 1402 09:39
حس میکنم در یک جزیره دورافتاده و ناشناس گیر افتادیم و آدمخوارها محاصرهمون کردن. ذره ذره آماده میشیم برای خورده شدن . هر چقدر هم برای هواپیماها و کشتی هایی که از دور میبینیم علامت میفرستیم فایده نداره . یعنی اینقدر نامرئی هستیم که امکان نداره دیده بشیم. نجات فقط رویایی هست که بتونیم روزمرگی تلخمون رو...
-
خیامِ همراه
دوشنبه 4 اردیبهشت 1402 09:24
دلم یک خیام همراه می خواد که تنظیم بشه و به صورت خودکار هر چند دقیقه یکی از شعرهاش رو توی گوشم بخونه، دوای دردم همینه فقط. چون عهده نمیشود کسی فردا را حالی خوش دار این دل پر سودا را می نوش به ماهتاب ای ماه که ماه بسیار بتابد و نیابد ما را یک قطره آب بود و با دریا شد یک ذره خاک و با زمین یکتا شد آمد شدن تو اندرین عالم...
-
فرازهایی از تاریخ رنج( بخش دوم)
سهشنبه 22 فروردین 1402 09:33
سال اول دانشگاه 1370 جنگ لعنتی تموم شده، دوران سازندگی شروع شده و ما بچه های انقلاب با شکستن شاخ غول کنکوراز محیط خفقان تک جنسیتی مدرسه وارد محیط دانشگاه شدیم. خیلی خیلی خوشحال بودیم. روحمون در آسمانها پرواز میکرد که تونستیم به کعبه آمالمون برسیم. من رشته فنی بودم و در اون زمان تعداد دخترها به نسبت پسرها میشه گفت یک...
-
تعطیلات بیخود
دوشنبه 14 فروردین 1402 14:33
تعطیلات بی رمق و خسته کننده نوروز رو پشت سر گذاشتیم. نه حال ماندن داشتم نه پای رفتن. هفته اول که با تهمانده های مریضی قبل از عید درگیر بودم حتی حوصله آشپزی هم نداشتم، شام و ناها رو هم فقط سفارش می دادم و همسرجان زحمت پخت و پز رو می کشید. هفته دوم که علائم بیماری کمرنگ شد یه تکونی به خودم دادم و تونستم روزی نیم ساعت...
-
پند حافظانه
شنبه 27 اسفند 1401 10:45
هر وقت خوش که دست دهد مغتنم شمار کس را وقوف نیست که انجام کار چیست پیوند عمر بسته به موئیست هوش دار غمخوار خویش باش غم روزگار چیست
-
فرازهایی از تاریخ رنج (بخش اول)
یکشنبه 14 اسفند 1401 15:03
کلاس اول 1357 انقلاب شروع شده و به اوج خودش رسیده، آشوب و بلوا در همه جا و حتی مدرسه ها دیده میشه، چشم های نگران و ترسیده دختر کلاس اولی... کلاس دوم 1358 هنوز با سارافون می ریم مدرسه ولی کم کم ناظم مدرسه در مورد کوتاه بودن سارافون تذکر میده. کلاس سوم 1359 جنگ شروع میشه، شب ها باید در تاریکی باشیم و به شیشه پنجره ها...
-
انجماد موقت
سهشنبه 11 بهمن 1401 13:55
کاش با پیشرفت علم یک امکانی فراهم میشد که بتونیم برای مدت دلخواه خودمون رو منجمد کنیم، و به صورت موقت از زندگی استعفا بدیم، بعد از یک مدت با همین سن که هستیم یخمون باز بشه و به دنیا برگردیم. فقط اشکالش اینه که اگر اطرافیانمون با ما همسو نباشن شرایط قاراشمیش میشه.فکر کنم دارم رد میدم دیگه
-
لذت بیخبری
دوشنبه 10 بهمن 1401 10:33
دارم فکر می کنم آیا در زمانهای قدیم که اینقدر خبر و آگاهی نبود مردم خوشحالتر نبودن؟ منظورم از خبر همه خبرهاست جهانی و کشوری و .... اینجا جنگ شد با جزئیات، اونجا زلزله اومد با جزئیات، اینجا سیل اومد، اونجا تصادف شد، یک عده از سرما مردن یک عده از گرسنگی، اونطرف رونالدو اینقدر خرج کرد برای تولد دوست دخترش، این علائم...