ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
دیروز صبح ساعت زنگ زد و من فیالبداهه تصمیم گرفتم اداره رو بپیچونم و به کارهای شخصیم که عقب افتاده بودن و روی اعصابم رژه میرفتن رسیدگی کنم . فرفره و قرقره که عصر میان خونه تنها هستن و تا من برسم کسی پیششون نیست و گرچه در این مواقع تقریبا کار خطرناکی انجام نمیدن ولی بازم بیشتر از یکساعت تنهاشون نمیذارم یعنی اگر بیشتر بشه خیالم راحت نیست یکی از دلایلش هم دعواهای خطرناکیه که سر یه موضوع بیاهمیت شروع میشه و انتقامهای سخته که پشت سر هم و بی وقفه از هم میگیرن.
ناگفته نماند که از جمعه سرماخوردگی هم گریبانم رو گرفته و همین رو بهونه کردم و سرکار نرفتم. ساعت 8/5 پاشدم و با دندانپزشکی تماس گرفتم و با توجه به اینکه اتفاق غیرمنتظرهای برای دندونم افتاده بود ( سه هفته پیش روکش یک دندون عصب کشی شده قدیمی رو عوض کردم و تو این سه هفته همش درد داشتم یک بار هم مراجعه کردم دکتر گفت مشکلی دیده نمیشه تا اینکه جمعه شب لق شد و افتاد اونم نه خودش به تنهایی به همراه پست دندان !!!!) منشی بهم گفت ساعت 10 اینجا باش دکتر بین مریض ببینتت. خلاصه صبحونه رو خوردم و پاشنه رو ورکشیدم به سمت دندانپزشکی. بعد از دندانپزشکی به دو سه جا که کار داشتم زنگ زدم ، یکی از کارهامو تا ظهر انجام دادم بقیهاش هم افتاد بعدازظهر. تو این فاصله رفتم خونه با یکی از دوستهای جون جونی مفصل صحبت کردم بعدشم یه لیوان شیر با یه پچ پچ که توی ماکروویو گرم کردم زدم به بدن. اومدم از فیلیمو یه فیلم ببینم دیدم خیلی وقت ندارم یه سریال انتخاب کردم که نمیدونم خوبه یا نه امتیازش بالا بود (سریال YOU) تا چند دقیقهاش رو دیدم یکی دیگه از دوستهام که همیشه بهش مشاوره میدم (مشاور نیستم ولی این دوستم از مشورت با من خیر دیده ) پیام داد وقت داری باهات صحبت کنم یا نه؟ خواستم جواب ندم یا بگم نه دلم نیومد ناامیدش کنم با اونم 40 دقیقه صحبت کردم و رفتم دنبال انجام قسمت دوم کارهام که تا ساعت 6 طول کشید . اومدم خونه و از اینکه کارهامو به سرانجام رسونده بودم خوشحال و تا حدی سبکبار دو سه مدل غذا گذاشتم و .....
نمیدونم چرا وقتی اداره نمیرم هرچند که روز پرکاری داشته باشم بازم عصرش خیلی خسته و له نیستم و سطح انرژیم بالاست
واقعا خونه نشینی پدر آدم رو درمیاره
اون حس رضایتمندی بعد از انحام شدن کارهای ریزه که هی رو مخ بوده اند، عالیه:)
عاااالی
تمام سالهایی که کار میکردم هیچ وقت نشد که صبح تصمیم بگیرم نرم. چقدر خوبه که به خودت اینجوری آنتراکت میدی انگار آدم ریکاور میشه
اتفاقا من از این کارها میکنم البته بیشتر مواقع از شب تصمیم میگیرم
کار خوبی کردی .منکه عاشق اینجور خونه موندنهای بدون برنامه ریزی قبلی هستم. مخصوصا وقتی که حال آدم زیاد بد نیست و هم به کارهاش میرسه و هم بهش خوش میگذره.
و چقدر زمان پربرکت میشه اینجور مواقع
پس روز مثبتی بوده.
همه ی روزهاتون خوش
ممنون بله نسبتا خوب بود و مفید
این دندانپزشکی هم عالمی داره.رفت و آمد به محل کار انرژی زیادی میبره.
اره کسی که شاغله این مشکلات برای چندبرابر میشه
جالبه که دکترا بعدازدیدن سهل انگاریشون ،طلبکارهم میشن که دستوراتم رورعایت نکردی که این اتفاق افتاد؛یا دندونت دیگه پوسیده نمیتونه روکش رونگه داره؛یا خب عمرش روکرد دیگه باید عوض میشد یا ته تهش خیلی هم قیافه حق به جانب میگیرن که لابه لای مریضا ویزیتتون کردن،..........
همینو بگو
باید بگم دکترت باید بیسواد باشه چون دندونی که درست کرده بد درست کرده
من توی اروپا اگر پزشکی دندونم رو خراب کنه علاوه بر خسارت کامل دندون که دریافت میکنم (غرامت) بلکه پول درست کردنش رو پیش یک دندان پزشک بهتر رو اون پزشک باید پرداخت کنه۱
ولی ایران که سگ صاحبشو نمیشناسه!
یا بخت و یا اقبال .. میری به شناسته که خوب شی یا بدتر
درسته ولی از بس دندونپزشک عوض کردم و هر کدوم از اون یکی بدتر دیگه معیارم تغییر کرده:
این دندونی که گفتم سالهای گذشته در سه مقطع زمانی پیش سه تا دکتر مختلف عصبکشی شده!!!!