روزنوشت های من
روزنوشت های من

روزنوشت های من

روزهای اسفند

همیشه روزهای قبل از عید برام قشنگ‌تر وشیرین تر از خود عید بوده. خیلی معتقد به خونه‌تکونی نیستم ولی حال و هوای روزهای آخر اسفند رو دوست دارم . مخصوصا یک روز قبل از سال تحویل ، همیشه این روز رو میریم بیرون و خریدهای هفت سین و گل و ..... . بیشتر بهانه‌ای هست برای غرق شدن در جنب و جوش مردم و کیف کردن از پایبندی یک ملت به این رسم کهن. یک روز هم  نزدیک عید حتما من و نبات می‌رفتیم تجریش . امسال ولی توی دلم یه جوری خالیه.این روزها توی حال و هوای گرفته و مسمومِ آغشته به ترس و ابهام آینده، آب و هوا بهاری شده آسمون هم آبی ولی نباتم کنارم نیست. از وقتی نبات رفته دوست صمیمیش که دختر خیلی مهربون و دوست‌داشتنی هست(نازنین) بعضی موقع آخر هفته‌ها میاد پیشمون و تنهایی‌مون رو پر می‌کنه. من گاهی باهاش میرم کافه و دور دور و خوش می‌گذره بهمون. فرفره و قرقره هم خیلی باهاش صمیمی هستن و جای خالی خواهرشون رو با کل‌کل و تو سر و کله هم زدن با نازنین پر می‌کنن. هفته پیش هم تولدش بود و یه جشن کوچولوی غافلگیرانه براش گرفتیم. نازنین بهم گفت خاله یه روز بریم تجریش گفتم حتما می‌ریم . امیدوارم روزهای ملال‌انگیز تعطیلات عید که مصادف با ماه رمضان هم هست و دیگه نور علی نوره به خوبی و خوشی  و سریع بگذرن.