همیشه روزهای قبل از عید برام قشنگتر وشیرین تر از خود عید بوده. خیلی معتقد به خونهتکونی نیستم ولی حال و هوای روزهای آخر اسفند رو دوست دارم . مخصوصا یک روز قبل از سال تحویل ، همیشه این روز رو میریم بیرون و خریدهای هفت سین و گل و ..... . بیشتر بهانهای هست برای غرق شدن در جنب و جوش مردم و کیف کردن از پایبندی یک ملت به این رسم کهن. یک روز هم نزدیک عید حتما من و نبات میرفتیم تجریش . امسال ولی توی دلم یه جوری خالیه.این روزها توی حال و هوای گرفته و مسمومِ آغشته به ترس و ابهام آینده، آب و هوا بهاری شده آسمون هم آبی ولی نباتم کنارم نیست. از وقتی نبات رفته دوست صمیمیش که دختر خیلی مهربون و دوستداشتنی هست(نازنین) بعضی موقع آخر هفتهها میاد پیشمون و تنهاییمون رو پر میکنه. من گاهی باهاش میرم کافه و دور دور و خوش میگذره بهمون. فرفره و قرقره هم خیلی باهاش صمیمی هستن و جای خالی خواهرشون رو با کلکل و تو سر و کله هم زدن با نازنین پر میکنن. هفته پیش هم تولدش بود و یه جشن کوچولوی غافلگیرانه براش گرفتیم. نازنین بهم گفت خاله یه روز بریم تجریش گفتم حتما میریم . امیدوارم روزهای ملالانگیز تعطیلات عید که مصادف با ماه رمضان هم هست و دیگه نور علی نوره به خوبی و خوشی و سریع بگذرن.