روزنوشت های من
روزنوشت های من

روزنوشت های من

تلاش یا تنبلی مسئله این است!

دوستی تعریف می‌کرد از وقتی یادش میاد به غیر از روزهای تعطیل و روزهای خاص همیشه صبح زود بیدار شده، زمستونا تو تاریکی رفته تاریکی برگشته، ناراضی هم نیست، بالاخره نتیجه این‌سالهای زحمت و تلاشش  برای درس خوندن و کار کردن استقلال مالی و زندگی نسبتا راحتی بوده که الان داره. البته شاید بخت هم باهاش یار بوده وگرنه تو کشور ما با این وضعیت همیشه تلاش و کوشش منجر به رفاه و آسایش نمیشه. نکته ماجرا اینه که خواهر و برادرش همیشه راحت‌طلب و باری به هر جهت بودن. تا ظهر خوابیدن و شب بیداری، درست و حسابی درس نخوندن، دنبال کار و رشته های آسون بودن،الگوی زندگیشون بوده. شاید به صورت مقطعی تلاش کردن  ولی نظام‌مند نبوده. حالا هم بعد از گذشت سالها که وضع مملکت هم بدتر شده  و دیگه این الگوی زندگی جواب نمیده، انتظار دارن که این دوست من راه و بی‌راه هروقت ازش کمک مالی  خواستن اجابت کنه. هر چند که شاید به لحاظ مبلغ کمک زیادی نخوان( یعنی روشون نمیشه) ولی همین هم به نظر من ظلمه. دوستم می‌گفت چه کمک بکنه چه نکنه همیشه یه چیزی رو اعصابشه. اگر کمک کنه حس می کنه از سهم خودش و خونواده‌اش زده، اونم می‌تونه کار نکنه، تا لنگ ظهر بخوابه ولی با هزار جور گرفتاری دست و پنجه نرم می‌کنه که بتونه به لحاظ مالی آرامش داشته باشه.اگرم کمک نکنه عذاب وجدان میاد سراغش که الان خواهر و برادره نیاز دارن و اون کمک نکرده. میگه هر وقت صبح تو تاریکی داره از خونه میره بیرون به این فکر می‌کنه که الان اونا تو خواب نازن و این داره میره بیرون. هر وقت عصر با خستگی میاد خونه و باید به هزار تا کار خونه و خونواده رسیدگی کنه به این فکر می کنه که اونا الان مشغول استراحت بعدازظهر هستن و شب که می‌خواد بخوابه تازه اونا زندگیشون شروع شده و .... تا صبح بیدارن و .... .و نکته دیگه این داستان اینه که هنوز هم اونا نمی‌خوان راه و روش زندگیشون رو عوض کنن و معتقدن که بدشانسی و بدبیاری باعث گرفتاریشون شده. نظر شخصی من اینه که دوستم حق داره ولی اینکه با دلش چیکار کنه رو نتونستم راهکار خیلی موثری بهش بدم. نظر شما چیه؟