روزنوشت های من
روزنوشت های من

روزنوشت های من

بگذارید دوباره حوصله بچه‌هایتان سر برود*

" حوصله‌ام سر رفته"  قدیمها ما خیلی از این عبارت استفاده می‌کردیم و اغلب هم جوابش این بود که زیرش رو بکش پایین تا سر نره

این روزها هم که بچه‌ها تو خونه هستن این جمله رو زیاد به کار می‌برن حتی وقتی می‌ریم بیرون توی ماشین یا قبلا توی رستوران زمانی که منتظر آماده شدن سفارش بودن همش تکرار می‌کردن حوصله‌مون سررفته و باید من یا پدرشون یه جوری سرشون رو گرم می‌کردیم. اصلا عادت ندارن بیکار باشن و بلد نیستن سر خودشون رو گرم کنن. علیرغم اینکه تعداد و انواع زیادی اسباب‌بازی دارن ولی انگار به جز تبلت و بازی‌های کامپیوتری و یا تلویزیون دیدن کار دیگه‌ای برای سرگرم کردن خودشون بلد نیستن.

امروزیه مقاله می‌خوندم در مورد اینکه باید اجازه بدیم بچه‌ها این حوصله سر رفتن‌ها یا به قولی "ملال" رو تجربه کنن  و نگران پر کردن وقتشون نباشیم. چه بسا در همین موقعیت "ملال" ذهنشون بازتر بشه و خلاقیت‌هایی از خودشون نشون بدن . مقاله‌ی جالبی بود و پیشنهاد می‌کنم بخونیدش. 




* عنوان مقاله‌ای در عصر ایران

لینک مقاله 

چالش‌های فرزندپروری

 یکی از بزرگترین چالش‌های فرزندپروری اینه که هرکاری که پدر و مادر انجام می‌دن تا بچه‌ها احساس تبعیض نداشته باشن  و عدالت رعایت بشه بازم همه‌شون ناراضی هستن.  خواهر کوچیک من هنوز از احساس‌های ناخوشایندش در مورد فرق گذاشتن بین من و خودش می‌گه و وقایعی رو تعریف می‌کنه که اصلا من یا یادم نیست یا اینکه اونجوری که اون می‌گه ندیدمشون یعنی از دید اون تبعیض بوده ولی من همچین احساسی نداشتم یا به اون شدت نبوده. تنها حسی که از این قضیه داشتم این بود که چرا همش به من می‌گفتن تو که بزرگتری باید گذشت کنی و کوتاه بیای.

حالا در مورد بچه‌های خودم هم همین اتفاق داره می‌افته فقط قرقره که بچه وسطی حساب می‌شه شکایتی نداره . نبات  از اهمیتی که من به نظرات و حرف‌های فرفره می‌دم شاکیه و می‌گه تو  زیادی جدیش می‌گیری. فرفره هم که یه کم خرده‌شیشه داره و کلا رو اعصاب قرقره راه می‌ره همش ناراضیه که من و پدرش بین اون و قرقره همیشه اون رو مقصر می‌دونیم. 

همه پدر مادرها می‌دونن که در دوست داشتن و محبت واقعا هیچ تفاوتی بین بچه‌ها نیست فقط رفتار و برخورد خود بچه باعث میشه بازخورد ما متفاوت باشه. مثلا بچهای که باگذشت و ساکته مسلمه که نیاز به حمایت بیشتری داره و اونی که به اصطلاح جر می‌زنه و بقیه رو تحریک می‌کنه بیشتر موارد مقصر شناخته می‌شه. از طرفی وقتی من مثلا در مورد یه موضوع نظر همه رو می‌پرسم معلومه به نظر کسی بیشتر اهمیت می‌دم که با علاقه و حوصله اظهار نظر کرده و وقت گذاشته.

خلاصه درگیر این بحث همیشه ناتموم تبعیض شدم بدجوری بخصوص بین دوقلوها

وردست بودن یا نبودن

همسر من عادت داره هرکاری که می‌خواد انجام بده حتما یه نفر کنار دستش باشه به اصطلاح وردست یا پادو. اینو بیار اونو ببر، اینو بده، اینجا رو نگه‌دار و  .... کلی از این خرده فرمایشات. از طرفی هر کاری رو با طمانینه؟؟؟ (درست نوشتم؟؟؟؟) انجام می‌ده مثلا یه ربع به موضوع خیره می‌شه و فکر می‌کنه در این مدت هم انتظارش از وردست اینه که بمونه و محل رو ترک نکنه.اینم بگم که همسر کلا کارش درست و دقیقه و تقریبا هیچ چیز تو خونه ما خراب یا ناقص نیست و بد کار نمی‌کنه.

یه مشکل دیگه ای هم هست و اون اینه که متاسفانه ایشون موقع کار زیادی جدیه یعنی کار کردن باهاش اصلا جنبه فان و تفریح نداره کوچکترین گیج‌بازی، متوجه نشدن و دیرجنبیدن عواقب نه  چندان خوشایند کلامی و صوتی داره

از طرفی من هم که نمی‌تونم یه جا بیکار وایسم و حتی یک کار تکی هم برام کافی نیست و باید همزمان چندتا کار رو با هم  اونم با سرعت فرفره انجام بدم وگرنه اعصابم می‌ریزه بهم . در این زمینه داروهای اعصاب هم استفاده کردم که اثر ناچیزی داشت. به همین دلیل وقتی همسر می‌خواد کاری رو شروع کنه ماتم می‌گیرم.

دیروز می‌خواست شیشه‌های پنجره‌ها رو تمیز کنه و قرار بود با کمک خانم خدمتکار این کار رو بکنه که ایشون هم به دلایلی که بعدا توضیح می‌دم از روز شنبه دست ما رو تو حنا گذاشتن.....از صبح که صبحونه خوردیم بساط شیشه‌پاک‌کنی رو آماده کرد برای خراب کردن یک روز تعطیل منم دیدم جنگ اول بهتر از صلح آخر گفتم اصلا روی من حساب نکن خودم هزارتا کار دارم . نبات هم گفت من درس دارم  همسر هم با دلخوری و غرغر و گلایه از این برخورد یک تنه شروع کرد به کار و تا عصر درگیر بود .بعدازظهر هم یک قرار کاری مهم داشت و بلافاصله بعد از تموم شدن مراسم شیشه‌پاک‌کنی یه دوش گرفت و ناهار سرپایی و شیک و ادکلن‌زده راهی شد.

شیشه‌ها برق می‌زدن و منظره زیبای سبز پشت پنجره بسیارچشم‌نواز بود. دستش طلا