ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
دو ماه و 11 روز از رفتن نبات گذشت. اینکه به نظر من این زمان خیلی بیشتر از 70 روز میاد عجیب نیست ولی به هرکس دیگهای هم میگم براش تعجبآوره و میگه اِ من فکر میکردم خیلی بیشتر از ایناست. با اینکه روزها و ساعت ها و هفتهها خیلی سریع میگذرن و انگار سر و ته هفته به هم چسبیده ولی این مدت به نظرم خیلی طولانی میاد.
تو این دو ماه و 11 روز پیشرفت زیادی داشتم و تونستم پله پله با سختیها و نبودن ها و جای خالی نبات کنار بیام. روزهای اول در اتاقش رو بسته بودم تا فکر کنم هنوز هست و توی اتاقه، بعد از دو سه هفته تونستم برم و اتاقش رو جمع و جور کنم. تا مدتها وقتی میز غذا رو میچیدم وناخودآگاه 5 تا بشقاب و لیوان و... میذاشتم و بعدش که متوجه میشدم دلم داغون میشد و اشکم جاری. الان دیگه یادم میمونه و برای 4 نفر میز میچینم. رستورانی که مورد علاقه نبات و یه جورهایی پاتوق خانوادگیمون بود رو یکی دوهفته پیش رفتیم و گرچه اولش گفتم نمیام و مخالفت کردم ولی تونستم این مرحله رو هم با دل خون اما نسبتا با موفقیت پشت سر بذارم. شمال رفتیم و بازهم جاهای خاطرهانگیز و آیکونیکی رو که با نبات میرفتیم رو تونستم برم و بگذرونم. گرچه با دل پر حسرت. یکی از مراحلی که هنوز نتونستم ازش عبور کنم خرید رفتنه. من به خرید رفتن تنهایی عادت دارم و میشه گفت ترجیح می دم تنهایی برم خرید. موقعی که نبات بود هم خیلی مواقع تنها میرفتم . ولی یه جاهایی هست که مخصوص خریدهای دونفرهمون بود و شاید هم بهانه ای بود برای بیرون رفتنهای دوتایی مون. هنوز نه تنها نمیتونم به رفتن به اونجاها بدون نباتم فکر کنم بلکه تنهایی خرید رفتن هم برام سخت و دلگیر شده و نرفتم. فقط لیست احتیاجاتم رو نوشتم و منتظرم ببینم کی وقتش میرسه. دلم برای همه جاهایی که میرفتیم تنگ شده . امان از این دوری و داد از این دلتنگی .
خوشحالم که این دلتنگی بهای موفقیت دخترت هست تنش سلامت باشه و سرش بلند
ممنون از محبتت زری جان
دلتنگی بهای عشقه دیگه. دوری و دلهای ما ایرانیا با هم عجین شدند.
درست میگی نگار جان
چقدر شما مادرها مهربونید امیدوارم انقدر خبرهای خوش فراوون ازش بشنویدکه دلتون آروم بگیره.
ممنون لیمو جان واقعا مادر همیشه دلش ناآرومه برای حال و آینده و ....
درکت میکنم. حق داری شادی جان.
من کامنت داده بودم نمیدونم اسکای چی بسرش آورده
ممنون نسرین جانم
امان از این بلاگ اسکای
سلام بچه ها بزرگ میشن و مستقل شدنشون نشانه مثبتی هست از توانمندی بچه ها امیدوارم زودتر با این شرایط کنار بیای و آرامش داشته باشی به امید موفقیتهای بیشتر نبات عزیز.
سلام صفا جان باهات موافقم مستقل شدنش واقعا لذتبخشه و ممنون از دعای خوبت منم امیدوارم.
کم کم بهتر میشه.
امیدوارم ترانه جان
عزیزم دلتنگی سختخ سخت و ما قوی هستیم قوی بیا بغلم
اتفاقا پستهای اونور آب تو رو که می خونم باهات احساس نزدیکی می کنم و حسهایی رو که شاید نبات بنا به ملاحظاتی به من نگه رو ازش در میارم. امیدوارم همه مهاجرین بتونن با سختیهاش کنار بیان و به نظرم در بیشتر موارد ارزشش رو داره.
ممنون از آغوش گرمت عزیزم.
سلام
بالاخره یک روز این جدایی اتفاق می افتاد. حالا یا با رفتن به دانشگاه یا ازدواج یا مثل حالا با مهاجرت.
خداروشکر که حالش خوبه و هر روز میتونین باهاش در تماس باشین حتی تصویری!
سلام آره واقعا خدا رو شکرتماس تصویری نبود که دیوونه میشدیم همگی!