روزنوشت های من
روزنوشت های من

روزنوشت های من

پزشک مهربان

این متن رو با احترام به همه پزشکان دلسوز و متعهد می نویسم  به صورت کلی در سالهای اخیر خیلی از ما دل خوش و خاطره خوبی از جامعه پزشکی کشور و کلا کادر خدمات پزشکی و بیمارستانی نداریم . من مادرم رو ظرف مدت یک هفته به خاطر قصور مسجل بیمارستان و پزشکان در یکی از پرمدعاترین بیمارستانهای خصوصی تهران به طور ناگهانی از دست دادم . عارضه ای که مادرم به خاطرش بستری شد هیچ ارتباطی با دلیل فوتش نداشت. از روز اولی که بستری شد پزشک متخصص مربوط به مشکل ایشون اصلا دیده نشد و تنها تلفنی دستورات ضد و نقیضی صادر می کرد که  در ترکیب با سهل انگاری و بی توجهی و بی مسئولیتی کادر پرستاری مادر جوان و مهربانم را از ما گرفت. حتی رعایت اخلاق حرفه ای هم برای کادر بیمارستان معنی نداشت و خیلی راحت و آسان وقتی که من از تلفن لابی  با آی سی یو تماس گرفتم که اجازه بدن برم بالا کسی که پشت خط بود علیرغم اینکه من گفتم دختر بیمار هستم به راحتی آب خوردن گفت " متاسفانهایشون فوت کردن" یعنی حتی انسانیت هم برایشان معنی نداشت که بدونن این جمله برای دختری که به قصد ملاقات مادرش رفته میتونه آواری باشه که سالها و سالها سنگینی اش روی روح و روانش می مونه. بگذریم  دیروز من ساعت 7/5 بعدازظهر وقت دکتر روماتولوژی داشتم برای پیگیری موضوع پوکی استخوان که بی ارتباط با داستان غم انگیز بالا نیست. مطب دکتر در منطقه پاسداران در یکی از برجهای لوکس بود. قبلا تلفنی از منشی دکتر که به نظر می رسید یه آقای بی حوصله ولی مسئولیت پذیر باشه وقت گرفته بودم. وقتی داخل مطب شدم در مواجهه با منشی دیدم حدسم درست بوده .به سادگی مشخصاتم رو روی یک کاغذ نوشت و این شد تشکیل پرونده کمی منتظر ماندم تا یکی دو بیمار قبل از من ویزیت بشن. نوبت من شد و رفتم داخل. وارد که شدم خانم دکتر و دختر جواونی که روبروش نشسته بود به احترامم از جا بلند شدن و سلام و احوالپرسی گرمی داشتیم. بعدش خانم دکتر مهربان سوالاتی پرسید و حتی در مورد دلیل فوت مامان به تفصیل سوال کرد و اظهار تاسف. بعدش هم با حوصله، دقت و مهربانی توضیحاتی در مورد بیماریم، باید و نبایدهای غذایی و ورزشی و داروها توضیح داد و دختر جوان  که معلوم شد دختر خانم دکتر و دستیار ایشون هست داروهام رو توی دفترچه نوشت و در نهایت دکتر گفت تا یکسال دیگه نمیخواد مراجعه کنی اگر داروهات هم تموم شد دفترچه ات رو بیار بده منشی تا برات دوباره بنویسم. خداحافظی هم گرم و با احترام بود و دوباره دکتر و دخترخانم دستیار برای بدرقه از جاشون بلند شدن. و من با یک حال خوب و عالی به خاطر این همه محبت و احترام بعد از تشکر از منشی از مطب اومدم بیرون .  تا رسیدن به خونه همش به این فکر می کردم که آخه چرا باید اخلاق حرفه ای اینقدر کم رنگ شده باشه که با دیدن این جور پزشکان با اخلاق متعجب و ذوق زده بشیم ؟ چرا هنوز پزشکانی هستن که برای تن و روان مریض و اطرافیانش هیچ ارزشی قائل نیستن و احترام ظاهری رو هم دریغ می کنن؟ چرا بعضی از این متخصصین فکر می کنن از آسمون افتادن تا فقط خزعبلاتی تحویل بیمار بدن و ویزیت آنچنانی رو به صورت اسکناس نقد بگیرن و .....؟؟؟؟؟

پی نوشت: ظاهر  و پوشش خانم دکتر مهربان و خوش اخلاق که اتفاقا بسیار خوش سابقه و حاذق و استاد دانشگاه هم هستند ،  خیلی خیلی ساده و حتی نامرتب بود اگر ایشون رو خارج از مطب می دیدم  شاید حتی برای انجام امور منزل هم تاییدشون نمی کردم ( مقنعه ای پر از لکه که تمیز نبود باعث می شد به بهداشتشون شک کنم). اینم بگم که من چون قبلش جشن تولد یکی از دوستای بچه ها دعوت بودیم و جشن هم توی شهربازی بود با یک سارافون شیک و سنتی که یه شومیز سفید زیرش پوشیده بودم و کفش پاشنه بلند لژدار همرنگ زمینه اصلی سارافون و خلاصه با چیتان پیتان رفته بودم  و خانم دکتر خوش قلب مدام عبارت خوشگل خانم و خانم ناز و ...رو بکار می برد و این هم نشونه ای از دل مهربانش داشت(البته من به خودم نگرفتم و گفتم حتما تکیه کلامشونه).می خوام بگم سواد و اخلاق حرفه ای رابطه چندانی با قر و فر و کلاس گذاشتن های کاذب نداره.

برای پزشکان با اخلاقی مثل ایشون آرزوی سلامتی و طول عمر دارم و امیدوارم روز به روز به تعداد انسانها و به خصوص پزشکان مهربان و بااخلاق اضافه بشه  تا مرهمی بر دردهای بی پایان مردم عزیز کشورم بگذارند .

نظرات 2 + ارسال نظر
سهیلا شنبه 23 شهریور 1398 ساعت 11:46 http://Nanehadi.blogsky.com

خدا رحمت که مادرتون رو.همه این ها درسته.بیتفاوتی کادر پزشکی هست.خدا به همه ما رحم کنه.

ممنون
بله بی تفاوتی و بی مسئولیتی همه جا هست ولی در کادر پزشکی جبران ناپذیر و نابخشودنیه
برای همین ازتون خواستم حتما برای تشخیص بیماریتون بیشتر دقت کنید.

مهربانو چهارشنبه 30 مرداد 1398 ساعت 16:07 http://baranbahari52.blogsky.com/

عززیز دلم با قسمت اول پستت ، اشکم در اومد خدا مادر نازنینت رو قرین رحمت و آرامش کنه . چقدر متاسفم و امیدوارم خدا بهت خیلی صبر بده چون این غم یزی نیست که با گذشت زمان کم رنگ بشه
برای قسمت دوم پستت قلبم سرشار از شوق شد و خیلی خدا رو شکر کردم . امیدوارم خدا این انسان های شریف رو زیاد تر کنه . و عمرشون با برکت باشه .
قربونت برم میدونی که من خوبی ها رو تو بوق و کرنا می کنم و همه جا جااار میزنم . پیشنهاد میدم اسم خانم دکتر شریف رو بنویسی البته که فقط جسارت کردم و در حد پیشنهاده عزیزم . تنت سلامت و حال دلت خوش باشه

قربون محبتت مهربانو جونم حدود 5 سال از رفتن مامان میگذره ولی داغش هنوز بر دلمون سنگینی میکنه امیدوارم مادر عزیزت سالهای سال سایه شون برسرتون پایدار باشه
و اما خانم دکتر عزیز و مهربان خانم دکتر زهرا ذاکری متخصص روماتولوژی و استاد دانشگاه شهید بهشتی هستن مطبشون هم پاسداران بوستان نهم
با آرزوی سلامت برای همه عزیزان

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد