مادر مهندس کارمند متولد دهه 50
پیوندها
- مبارزه با کودکآزاری
- یه خورشید درخشان
- دلنوشته های مهربانو
- زمزم
- اربیت
- پرچنان
- لحظات
- سورمه
- لیمویی
- زن کویر
- آبلوموف
- خاله آذر
- یک روز نو
- نگین شیراز
- دریای زندگی
- جاده خیال من
- زندگی شیرین
- یادداشتهای من
- لذت کمتر داشتن
- روزنگار خانم شین
- ترانه- بدون ویرایش
- اینجا مدرسه نیست
- گوشواره های گیلاس
- روزهای طلایی زندگی
- لطافتهای روح یک خانووم
- کودکانههایم تمامی ندارد
- جایی برای گفتن دلتنگیها
- صفا - من و تنهایی و امید
- خوشبختی های یک زن چاق
- هرروزانه هر روز برای همان روز
- در جستجوی زمان از دست رفته- لیمو جان
- دوباره ترانه جان( بازهم بدون ویرایش)
جدیدترین یادداشت‌ها
همه- امروز و فردا نگران فردا نباشید،زیرا فردا نگرانی خود را خواهد داشت. مشکلات امروز برای امروز کافی است. منسوب به مسیح
- نعمتی به نام عقل آخر هفته‌ای که گذشت مهمون مسافرداشتم. دوستی عزیز و قدیمی به نام "ل". قبلا در مورد "ل" اینجا...
- آخر قصه تو دیگه برنمی‌گردی آخر قصه همینه مامان قشنگم دهمین سالیه که تولدت شده و در کنارمون نیستی ؛ و من هنوز هم نتونستم به...
- پله پله تا وضعیت نرمال دو ماه و 11 روز از رفتن نبات گذشت. اینکه به نظر من این زمان خیلی بیشتر از 70 روز میاد عجیب نیست ولی به هرکس دیگه‌ای هم...
- روزانه‌ها پست جدید روزانه‌ها اینجاست. اگر دوست دارید روی گل کلیک کنید
- تایتانیک این روزها احساس می کنم همه‌مون داریم مثل ویولون نوازهای تایتانیک رفتار می کنیم. یعنی با اینکه می‌دونیم هر لحظه ممکنه به...
- اندوه باطل از اندوه باطل رها شو مسیر جهان دوره‌گردیست به چشمان نمناک مهتاب زمین لکه‌ای لاجوردیست ترانه‌ای از گروه چارتار با شعر...
- حس نو چند روزه که با یک حس و فکر جدید در مورد رفتن نبات روبرو شدم که شاید روند پذیرش موضوع رو برام راحت تر کنه. حس می‌کنم این...
- بستی تو تا بار سفر از خونه ما* بالاخره نبات قشنگم رفت و فصل جدیدی از زندگی خانوادگی برای ما و خودش شروع شد. برای همه‌مون به خصوص من و نبات خیلی خیلی...
- فصل تازه دیشب دوقلوها خونه نبودن با مدرسه رفته بودن اردو، همسر هم مشغول کارهای فنی عقب‌افتاده بود و نبات هم به اصرار من خونه...
بایگانی
- بهمن 1403 1
- دی 1403 1
- آذر 1403 1
- آبان 1403 2
- مهر 1403 3
- شهریور 1403 1
- مرداد 1403 1
- تیر 1403 2
- خرداد 1403 3
- اردیبهشت 1403 2
- فروردین 1403 1
- اسفند 1402 2
- دی 1402 1
- آذر 1402 1
- آبان 1402 1
- مهر 1402 2
- مرداد 1402 6
- تیر 1402 3
- خرداد 1402 4
- اردیبهشت 1402 2
- فروردین 1402 2
- اسفند 1401 2
- بهمن 1401 3
- دی 1401 1
- آذر 1401 4
- آبان 1401 3
- مهر 1401 4
- شهریور 1401 3
- مرداد 1401 6
- تیر 1401 4
- خرداد 1401 3
- اردیبهشت 1401 1
- فروردین 1401 1
- اسفند 1400 1
- بهمن 1400 2
- دی 1400 6
- آذر 1400 1
- مهر 1400 2
- شهریور 1400 2
- مرداد 1400 1
- خرداد 1400 4
- فروردین 1400 2
- اسفند 1399 5
- بهمن 1399 2
- دی 1399 1
- آذر 1399 1
- مهر 1399 3
- شهریور 1399 3
- مرداد 1399 5
- تیر 1399 1
- خرداد 1399 3
- اردیبهشت 1399 1
- فروردین 1399 2
- اسفند 1398 3
- بهمن 1398 5
- دی 1398 3
- آذر 1398 2
- آبان 1398 5
- مهر 1398 5
- شهریور 1398 2
- مرداد 1398 6
- تیر 1398 5
تقویم
بهمن 1403| ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
| 1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
| 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
| 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
| 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
| 27 | 28 | 29 | 30 |
جستجو
بگذارید دوباره حوصله بچه‌هایتان سر برود*
" حوصله‌ام سر رفته" قدیمها ما خیلی از این عبارت استفاده می‌کردیم و اغلب هم جوابش این بود که زیرش رو بکش پایین تا سر نره
این روزها هم که بچه‌ها تو خونه هستن این جمله رو زیاد به کار می‌برن حتی وقتی می‌ریم بیرون توی ماشین یا قبلا توی رستوران زمانی که منتظر آماده شدن سفارش بودن همش تکرار می‌کردن حوصله‌مون سررفته و باید من یا پدرشون یه جوری سرشون رو گرم می‌کردیم. اصلا عادت ندارن بیکار باشن و بلد نیستن سر خودشون رو گرم کنن. علیرغم اینکه تعداد و انواع زیادی اسباب‌بازی دارن ولی انگار به جز تبلت و بازی‌های کامپیوتری و یا تلویزیون دیدن کار دیگه‌ای برای سرگرم کردن خودشون بلد نیستن.
امروزیه مقاله می‌خوندم در مورد اینکه باید اجازه بدیم بچه‌ها این حوصله سر رفتن‌ها یا به قولی "ملال" رو تجربه کنن و نگران پر کردن وقتشون نباشیم. چه بسا در همین موقعیت "ملال" ذهنشون بازتر بشه و خلاقیت‌هایی از خودشون نشون بدن . مقاله‌ی جالبی بود و پیشنهاد می‌کنم بخونیدش.
* عنوان مقاله‌ای در عصر ایران
جالبه که انگاراپیدمیه،همه هم مثل هم شدن،ناشکیب!!!
من یادمه بعد از ظهر های تابستون بزرگترها میخوابیدن و ما بچه ها هم باید چند ساعت بی سر و صدا میموندیم تا اونها بیدار بشن!
خیلی سخت میگذشت بهمون ولی چاره ای نداشتیم ..
نسل ما خیلی مظلوم بود بخدا
والا به خدا
ولی شیطنت‌های اون ساعت خیلی می‌چسبید
بکش پایین سرنره
من یادمه که وقتی بچه بودم توی یک دوران خاصی همه اش شکایت میکردم که حوصله ام سر رفته. یکطوری شده بود که توی خواب هم میگفتم حوصله ام سررفته.
خب بچه ها اگر تنهانباشن بالاخره راهی پیدا میکنن برای سرگرمی و خلاقیتشون گل میکنه.
منم یادمه خیلی حوصله‌مون سر می‌رفت مخصوصا بعدازظهرها که اون موقع‌ها رسم بود استراحت می‌کردن
ولی الان به ثانیه نمی‌رسه
عالی!
صبوری زیادی می خواد ولی بنظرم پیشنهاد خیلی خوبیه. گاهی بچه ها زیاد خودشونو لوس می کنند.
ما باید صبور باشیم یا بچه‌ها؟
بنظرم اگر براشون توضیح بدیم (البته در سنین بالاتر مثلا 8-9 سال) شاید متوجه بشن