از زمزمه دلتنگیم ، از همهمه بیزاریم
نه طاقت خاموشی ، نه تاب سخن داریم
آوار ِ پریشانی ست ، رو سوی چه بگریزم ؟
هنگامه ی حیرانی ست ، خود را به که بسپاریم ؟
تشویش ِ هزار «آیا» ، وسواس ِ هزار «امّا»
کوریم و نمی بینیم ، ورنه همه بیماریم
دوران شکوه باغ ، از خاطرمان رفته است
امروز که صف در صف ، خشکیده و بی باریم
دردا که هدر دادیم ، آن ذات ِ گرامی را
تیغیم و نمی بّریم ، ابریم و نمی باریم
ما خویش ند انستیم ، بیداری مان از خواب
گفتند که بیدارید ، گفتیم که بیداریم !
من راه تو را بسته ، تو راه مرا بسته
امیّد ِ رهایی نیست ، وقتی همه دیواریم
چقدر زیبا و ملموس است این شعر "حسین منزوی" عزیز
خب باشه، صبر می کنیم.
صبراً و صبورا ؟
قربون صبرتون برم نسرین خانوم مهربان
کلی وقته ننوشتی ها
تقریبا هر روز بهت سر میزنم و خبری نیست.
خوبی؟
مرسی از محبتت نسرین جان.
تنبلی و بیحوصلگی بعلاوه مشغلههای کاری و روزمره بهانههایی برای ننوشتن هستن
دریا شود آن رود که پیوسته روان است
سلام و درود فراوان
درود برشما
ما زنده از آنیم که آرام نگیریم
موجیم که آسودگی ما عدم ماست
سلام و هزاران درود
به به عجب شعری آفرین به ذوق وسلیقه خوبتون وآفرین بر استاد منزوی . سلامت باشید وبرقرار
سلام و درود
ممنون از شما
اگر "من" از بین میرفت دنیا گلستان میشد.
شعر زیباییست
گل گفتی دوست خوبم
بسیار زیبا.
چقدر زیبا گفته...این شعر رو با صدای داریوش هم شنیدم قبلا...واقعا وصف حال این روزهای کرونایی خاموش و سردرگمی مردم دنیاست...خدا به همه مون کمک کنه تا بتئنیم این بحران رو از سر بگذرونیم...
دقیقا همینطوره
منم برای همین توی وبلاگم گذاشتم که بماند به یادگار از این روزهای سخت اما درس آموز
واقعا بسیار زیباست
امید رهایی نیست
وقتی همه دیواریم
به امید آگاهی و فرو ریختن این دیوارهای جهل ...
انگار این حرفها رو برای وضعیت امروز ما گفته، خیلی به دلم نشسته