روزنوشت های من
روزنوشت های من

روزنوشت های من

سفرهای جبرانی

بیشتر از 6 سال بود که به ولایت همسر نرفته بودیم، دلایل مختلفی داشت که یکیش کرونا بود، و بالاخره بعد از اصرارهای زیاد برادرشوهرهای عزیز و همسرانشون که جاری‌های بنده می‌شن تصمیم گرفتیم سفری کوتاه به ولایت داشته باشیم. قبلا از تنهایی‌هامون گفته بودم ، اینکه از پدربزرگ و مادربزرگ نداشتن دوقلوها خیلی ناراحتم و از اینکه از محبت ناب و شیرین پدربزرگ و مادربزرگ محروم هستن دلم به درد میاد. عمو و زن‌عموی بزرگ بچه ها خیلی خیلی مهربون هستن وتا حد زیادی تو این چند روز تونستن طعم شیرین این محبت رو به بچه ها بدن. البته عمه‌شون هم اگر کمی درجه انصاف و محبتش رو بالا می‌برد و از خودخواهی هاش که همه چیز رو فقط برای بچه ها و نوه هاش می خواد کم می‌کرد با توجه به اینکه راهمون هم به هم نزدیکه می‌تونست این جای خالی رو پر کنه که نکرد.خلاصه اگرچه اولش حس می‌کردن حوصله‌شون سررفته( چون لپ‌تاپ نذاشتیم بیارن) ولی بعدش کلی با فامیل‌های عزیز و دورهمی‌های نسبتا شلوغ حال کردن و ما هم از این حال کردن بسی لذت بردیم. چقدر مهربونی خوبه و بچه‌ها چقدرخوب محبت واقعی رو از محبت ظاهری تشخیص می‌دن.

از ولایت برگشتیم و چون مدرسه بچه ها تعطیل بود با همه دلگیری و غمی که داشتیم فرصت رو غنیمت شمردیم  بعد از 4 سال سفری به شمال هم داشتیم که به قول دوستمون لیمو جان خاطرات شمال محاله یادم بره و اگه دور دنیا رو هم بگردی هیچ جا شمال خودمون نمیشه. چند روی هم شمال بودیم و غم‌ها و نگرانی‌هامون رو به دریا سپردیم و با آهنگ هایی که از باند ویلای بغلی پخش میشد اشک ریختیم و دلی سبک کردیم . مخصوصا با آهنگ سفر کردم معین که هم دلنشین بود و هم خاطرات سختی‌ها و رنج‌ها و گرفتاری‌هایی که در نوجوانی بهمون تحمیل شده بود رو  زنده کرد. 

امیدوارم این داستان به خیر و خوشی ختم بشه و دل همه جوونها و ما جوونی نکرده‌ها هم شاد بشه هرچند که ای دریغ از عمر رفته ای دریغ.....

نظرات 5 + ارسال نظر
نسرین یکشنبه 17 مهر 1401 ساعت 10:07 https://yakroozeno.blogsky.com/

خوشحالم مسافرت های خوبی رفتی هرچند کوتاه. خیلی کار خوبی کردین.
به امید روزهای بهتر و خبرهای خوش

شادی جان ممنون بابت حمایتت از فروش کتابم

قربون محبتت عزیزم، به امید آنروز

خانم مهندس شنبه 16 مهر 1401 ساعت 07:54 https://msengineer.blogsky.com/

سلام عزیزم
اینکه آدم با فامیل بتونه رفت و آمد کنه خیلی خوبه
انگار به یک جایی وصل میشی و همیشه میدونی کسایی هستن که وقتی بری یا بیان حال بچه هات خوب میشه و این یعنی حال خودت هم عالی میشه
ایشالله همیشه به سفر و شادی باشی
چقدر ناراحت شدم که بچه ها پدر بزرگ و مادر بزرگ ندارن

سلام گلم
متاسفانه ما زیاد فامیل نداریم، حالا اون هیچی ولی پدربزرگ و مادربزرگ نعمتی هستن که همیشه کمبودشون حس میشه و جاشون با هیچی پر نمیشه.

صفا چهارشنبه 13 مهر 1401 ساعت 11:14 http://Mano-tanhae-va-omid.blogsky.com

چه کار خوبی کردین . دیگه انگار دورهمی ها از یادمون رفته. و امان از دلشوره این روزها...
به امید رسیدن هر چه سریعتر روزهای خوب ...

اره خیلی خوب بود مخصوصا برای بچه ها ،
ما هم امیدواریم اما نگران

نگار یکشنبه 10 مهر 1401 ساعت 21:27 https://zanekhoshbakht.blogsky.com/

چقدر قشنگ گفتی ما جوونی نکرده ها...

لیمو یکشنبه 10 مهر 1401 ساعت 09:47

سلام ستاره جان
این حس خانوادگی خیلی خوبه و با خاله و عمو هم پر میشه. من به قلب بچه ها خیلی ایمان دارم؛ محبت و عشق رو خیلی بیشتر از بزرگترها حس میکنن و توی ذهنشون میمونه و به همون شکل نیت و احساسات بد رو هم زودتر درک میکنن.
+ چقدررر خوب، حس میکنم کل کشور رو هم بگردم آخرش باید برم شمال و دریا تا سفر، سفر بشه. چی داره این تیکه از دنیا که انگار خودِ خود حس نوستالژیه؟

اره واقعا همینطوره ، این روزها دورهمی‌ها خیلی کم شده و محبت‌های واقعی از اونم کمتر
امان از شمال و حس شمال که با هیچ جای جهان قابل تعویض نیست . این شمال رو ازون نگیرن یه وقت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد