روزنوشت های من
روزنوشت های من

روزنوشت های من

بازم تابستون اومد*

دومین تابستان کرونایی  رو شروع کردیم. امسال برای بچه‌ها سه تا برنامه در نظر گرفتم. زبان، موسیقی و یک برنامه ورزشی که دونفره باشه و مشکلی به لحاظ بهداشتی ایجاد نکنه.البته خودشون در برابر همش مقاومت می کردن و میخواستن کلاً  ول باشن

خودم هم عجیب دلم استانبول می‌خواد و گشت و گذار در هوای دلچسب خیابان‌های باصفا و پرشور استانبول. میدون تقسیم و کبوترهاش، خیابان استقلال، مرکز خرید جواهر و ...رستوران‌های لونت 4 سال میشه که از شهر محبوبم دورم و امیدوارم به زودی به وصال برسم

نتیجه این ا ن ت خ ا ب ا ت هم زیاد برا م مهم نیست. 43 سال از 49 سال عمرم رو با امیدها و آرزوهای واهی گذروندم و الان دیگه مطمئن هستم که اگر در ایران بمونم و اگر عمری باقی باشه باید بقیه عمرم رو هم با همین‌ها سر کنم. بیشتر به فکر اینم که چجوری بچه‌ها رو ازاین وضعیت رها کنم ، چون دیگه هیچ‌کس نمی تونه این آشفتگی رو در میان‌مدت سر و سامون بده. خدا رو شکر بچه‌ها عقلشون از ما بهتر کار می‌کنه و اصلا تعصب و حتی علاقه‌ای به وطن شون ندارن و همین تصمیم گرفتن رو براشون اسون می‌کنه. البته منظورم از خوشبختانه این نیست که از این فکرشون راضی هستم و دائم هم سعی می‌کنم حس وطن‌دوستی رو بهشون القا کنم ولی شاید هم حق با اونا باشه. وطنی که آرامش و آسایش بهت نده وطن نیست. 

ما خودمون به خاطر همین وطن‌دوستی و رشته‌های وابستگی موندیم و صبر کردیم ولی ..... من که هنوز هم دوست ندارم برم چون پدر و مادرو سایر بستگانی که سالها اون طرف بودن( اونم در شرایطی که ایران اقتدار و آبرویی داشت) بازهم حس شهروند درجه 2 بودن داشتن و همیشه این رو به ما می گفتن که اگر می خوای مهاجرت کنی باید این موضوع رو بپذیری و خلاصه اینکه به نظر من رضایت یا عدم رضایت از مهاجرت در سن بیشتر از 20-25 خیلی با روحیه و احساسات مرتبطه و نمیشه زیاد به تجربه و حس دیگران استناد کرد.

بگذریم ....

روزگار ناپایداری رو می‌گذرونیم و مثل همیشه در شرایط حساس کنونی هستیم

خوشحال هستیم از اینکه سلامتی و توانایی مالی نسبی داریم و فعلا دخل و خرجمون تقریبا هماهنگه

این روزها قفلی زدم روی آهنگ شاه‌بیت مسیح و آرش من که میونه‌ام با خواننده‌های این نسل جور نیست نمی‌دونم چرا از این دوتا خوشم اومده. به نظرم صداشون خوبه و ریتم و تنظیم آهنگ‌هاشون هم خیلی حساب شده و سطح بالاست.


*آهنگی آشنا  از شهرام شب پره


نظرات 5 + ارسال نظر
ترانه دوشنبه 24 خرداد 1400 ساعت 08:47 http://taraaaneh.blogsky.com

غربت ودلتنگی برای خونه هیچوقت تمومی نداره. لا اقل برای من که همیشه اینطوری بوده. اما راستش رو بخواهی هیچوقت احساس شهروند درجه دوم بودن رو نداشتم. یعنی تبعیضی حس نکردم.

خدا رو شکر که تونستی با این موضوع کنار بیای و حس بدی رو تجربه نکردی ترانه جان

نسرین یکشنبه 23 خرداد 1400 ساعت 15:06 https://yakroozeno.blogsky.com/

پسرهاتون روشن فکر می کنند. آمیدوارم هر چی برای آینده شونه بتونید کمک کنید تا عملی بشه.

امیدوارم بتونم کاری براشون انجام بدم اونم با این وضع اقتصادی

safa یکشنبه 23 خرداد 1400 ساعت 12:18 http://mano-tanhae-va-omid

من هم مثل شما اصلا تمایلی به مهاجرت ندارم . حتی ترجیح میدم برگردم به روستای آبا و اجدادی.
امیدوارم کرونا هم زودتر بساطش رو از سر مردم دنیا کم کنه .

به امید اون روز و سلامتی برای همه

من یکشنبه 23 خرداد 1400 ساعت 11:36 http://me2020.blogsky.com

تابستون خوبیش به تعطیلات و گردششه که متاسفانه ازش محرومیم ولی خب چاره ای هم نیست...ان شالله ایام همیشه به کامتون باشه

مرسی از شما

فاضله یکشنبه 23 خرداد 1400 ساعت 11:34 http://1000-va2harf.blogsky.com

آزادی هرجور دوست داری فکر وزندگی کنی فقط بعد عمری هم امیدوارم راضی باشی

ممکنه راضی هم نباشم ولی مطمئن هستم که برای ارزیابی هر تصمیمی باید همه شرایط موقعیت اون تصمیم رو هم در نظر داشت.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد