ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
امروز اصلا اعصاب ندارم و میخوام غر بزنم به چند دلیل
1- دیروز قرقره توی زمین ورزش با یکی از بچهها به روش زین الدین زیدان درگیر شده و علیرغم توضیحات دیروز ما فردا باید بریم مدرسه جلسه بازی قرقره کلا اهل دعوای الکی نیست و تحملش هم خیلی زیاده. دیروز هم اون پسره که همه میشناسنش و موجود مرضداری هست اول چند بار زرزر میکنه و قرقره بیمحلی می کنه ، بعد یه حرف توهین امیز به پدر قرقره میزنه و اینجا دیگه پسر غیرتی ما به قول خودش کنترلش رو از دست میده و فیزیکی وارد عمل میشه و ....نکته مهم اینه که فرد توهینکننده پسر همون سوژهای که توی پست سادگی در موردش نوشتم هست و این مسئله رو پیچیده میکنه.
2- من بعد از شکستن دستم سه تا دوهفته مرخصی استعلاجی بودم و مدیرکل هم تایید کرده و با وضعی که من داشتم همه میدونستن که نباید و نمیتونستم بیام اداره. امروز گواهیهای جراحم رو بردم پزشک عمومی معتمد تایید کنه و ایشون میفرمایند بعد از حداکثر یک هفته باید با همون دست شکسته میومدی و مینشستی توی اداره حتی اگر کاری هم نمیکردی حضور داشتی. آخه تا کی میخوایم اینقدر احمقانه برخورد کنیم. من دستم توی گچ بود ولی تمام سیستم بدنم به هم ریخته بود همین الانم همینجوره کلا تعادل فیزیکی و شیمیایی بدنم بهم ریخته، نه شب خواب دارم نه روز حال... . مدیرمون هم این درک رو داشت که نمیتونم بیام اداره چون علاوه بر اینکه حال عمومی مساعدی نداشتم به دلیل شرایط خاص نباید ریسک میکردم که دستم ضربه بخوره که بر اثر حرکت در روند جوش خوردن اختلال ایجاد بشه. ضمن اینکه اصلا نمی تونستم از کامپیوتر و موس و ی برد هم استفاده کنم.حالا این دکتر خان اعصابم رو بهم ریخت اینجوری و گفت پرونده ات رو می فرستم کمیسیون پزشکی و گفت نگران نباش بیشتر مواقع تایید می کنن ولی من نمیخوام مسئولیتش رو بپذیرم!
3- کلا بیاعصابم
یعنی وااقعا فکر نمیکنن برای خودشون هم ممکنه پیش بیاد؟؟


همینو بگو
سهیلا جان سلام
برای کمک به بچه ها و مورد جدید ازت خواهش می کنم لینک وبلاگ مبارزه با کودک آزاری را اول لینکات قرار بده. اون وبلاگ کامنت خور نیست فقط جنبه< اطلاعاتی داره محض همین راحت تمام دوستان خواهش کردم لینک آدرس را اول قرار بدن.
دوم میدونم هر کسی خودش دور و برش کسانی هستن که کمک کنه ولی این مورد جدید وقت نداره . اگه لطف کنی یه لینک به پست جدید من یا مهربانو بدی کمک بزرگی کردی عزیزم.
البته هیچ اجباری نیست.
شاد و سلامت باشی
سهیلا جون بیا نسرین خانوم کارت داره.
ابهت مرگ همیشه بوده . هنوز هم هست . ما انقدر بلا سرمون ریخته که بی حس شدیم .
درسته، تا میایم در حس یک غم غرق بشیم موج بعدی اومده روی سرمون
متاسفانه تو این مملکت افراد مثل اون پزشک که نمیخوان مسولیت تصمیم گیری رو به عهده بگیرن بسیار فراوان صندلیها رو اشغال کردن و هیچ کنترلی هم نیست . امیدوارم مشکل به بهترین نحو حل بشه.و انشااله که همیشه بلا ازتون دور باشه .
دقیقا خودش هم همین رو گفت، گفت نگران نباش کمیسیون حتما تایید میکنه من نمیخو ام مسئولیت بر عهده بگیرم.
ممنونم برای تسلی خاطر شادی عزیز
سلام عزیزم
ایشالا بلا دور باشه.
خدا همه رو به راه راست هدایت کنه.
سلام خانومی
محبت داری. ممنون از دعای خیرت . آممممین
سلام
فکر می کردم سطح شعور بعضی آدم ها تغییر کرده واین حرفهای احمقانه دوران ما هست.
امیدوارم هر چه زودتر دستتون خوب بشه.معمولا حضور فیزیکی در اکثر سازمانها از هر چیز مهم تر بوده.هیچکس هم حاضر نیست تجدید نظر کنه.والا اگه به کارکنان بگند یک کار مشخصی را در روز باید انجام بدند، اطمینان دارم همون کار را بجای هشت ساعت ، در سه ساعت انجام میدن.
سلام مینو جان
جالب اینجاست که مدیر من قبول کرده و پزشک متخصص مرخصی نوشته بعد پزشک معتمد اداره میگه باید میومدی، یعنی مدیرکل اعتراض نداره:
دنیا برعکس شده.
درست میگی. این کرونا بغیر از همه بدیهاش یک خوبیهایی هم داشت و اینکه خیلی از کارها وابسته به حضور فیزیکی نیستند، مخصوصا کارهایی که با ارباب رجوع سر وکار ندارن.
حق داری.
سر کار هیچی بدتر از این نیست که بالا دستیها نفهم باشن یا خودشونو به نفهمی بزنند.
امیدوارم مورد درگیری پسرت هم بخوبی حل شده باشه.
منهم جای تو بودم اعصابی برام نمی موند
ممنون نسرین جان
در مورد پسرم هم حل شد فقط ما رو خواسته بودن که به پسرم بگن از تو که اینقدر خوبی توقع نداشتیم و به اون خانواده هم بگن که اینا رو هم خواستیمشون.
چقدر زندگیهامون سخت شده و چقدر باید تاسف بخوریم . متاسفانه آقای مدیر کل که انقدر فکر نداره و آدم نمیدونه چی بگه؟ آدم وقتی میشنوه با خودش میگه که مگه داریم انقدر وقاحت و بیشعوری و مگر اینها انسان نیستن.
ممنونم بابت نظر و خیلی خیلی بابتش ناراحت شدم . انشاالله که خدا سلامتی بده. اینکه من درد دارم برام سخته اما وقتی می شنوم یک شخص دیگر در یک جای دیگر هم دارد درد میکشد این برای من سختتر و ناراحت کننده تره به این دلیل که چون خودم دارم درد میکشم میدونم که چه چیز بدیه و میگم این بلا واقعا سر من اومده سر کسی نیاد . این روزها حالمون خوب نیست و فقط میتونیم به هم انرژی بدیم. بگذریم
برای شما انرژی مثبت ارسال میکنم و امیدوارم هرچه زودتر بهبودی حاصل بشه و خبر خوب شدن رو توی وبلاگ بشنویم.
ممنون از همدردی شما. ولی هنوزم دارم از این بیفکری و بی منطقی پزشک نامعتمد حرص میخورم
سلام
یادم افتاد به روزی که به رئیس شبکه گفتم ما هر روز آخر وقت یکی دو ساعت باید بیکار توی درمونگاه باشیم تا وقت اداری تموم بشه خوب این چه سودی برای بهداشت و درمان این روستا داره؟ که فرمودند مهم اینه که حضور فیزیکی داشته باشید
همینه دیگه نمیدونم چرا اینجوری احساس رضایت میکنن. آخه من هر هفته میرفتم دکتر و یه عکس جدید میگرفت از دستم و با توجه به وضعیت و درد و گرفتاری که داشتم مرخصیم رو تمدید میکرد. حالا آقای دکتر بیدرد نشسته و با اینکه همین الانم وضعیت ظاهری دست من اسفناکه میگه میخواستی بیای بیکار بشینی اینجا