روزنوشت های من
روزنوشت های من

روزنوشت های من

مانترا

نبات یک تابلوی کوچولو از دوستش هدیه گرفته بود و چند وقت پیش گفت من اینو نمی‌خوام، منم گذاشتمش توی کشو. چند روز پیش چشمم بهش خورد و بااینکه شعرش جدید نبود خیلی به دلم نشست . چندبار اینور اونور جابجاش کردم که جلوی چشمم باشه و آخرش گذاشتمش روی پاتختی کنار کتابهام . چون احساس کردم باید زود به زود ببینمش و به حسش احتیاج دارم. "زندگی درک همین اکنون است". مانترای این روزهای من شده همین یه جمله و روزی چندبار تکرارش می‌کنم.
 شعر عرفاً منسوب به سهرابه ولی مشکوکه و خیلی ها می‌گن مال سهراب نیست.برای من اهمیتی نداره همین که حالم رو خوب می‌کنه کافیه.
مانترای شما چیه این روزها؟
نظرات 5 + ارسال نظر
آرزو چهارشنبه 30 فروردین 1402 ساعت 05:17 http://reymond.blogfa.com

نخست موعظه پیر می فروش این است
ک از مصاحب ناجنس احتراز کنید
.
.
.
مدتیه مانترام اینه

مصاحب ناجنس که بی‌شماره

زری.. جمعه 7 بهمن 1401 ساعت 17:06

دلم می‌خواد مانترام این بیت شعر از شفیعی کدکنی باشه که البته کاملش را تو وبلاگم گذاشتم؛
تسبیحتان دعای بقای لجنکده است/ باشد که این دعا نشود مستجابتان

من آدرس وبلاگت رو ندارم

نسرین سه‌شنبه 4 بهمن 1401 ساعت 05:20 https://yakroozeno.blogsky.com/

دیدن پسرم منو پر از انرژی میکنه و آروم

سلامت و پاینده باشید هردوتون در کنار هم

شکیبا سه‌شنبه 4 بهمن 1401 ساعت 01:11 http://Zendegi2021.blogfa.com

پیروزی

لیمو دوشنبه 3 بهمن 1401 ساعت 09:16

حالا دیگه مانترای من هم همینه :))

+ تا دیروز : شب که میرسد از کناره ها، گریه میکنم با ستاره ها...

خیلی خوبه امتحانش کن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد