ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
دارم فکر می کنم آیا در زمانهای قدیم که اینقدر خبر و آگاهی نبود مردم خوشحالتر نبودن؟ منظورم از خبر همه خبرهاست جهانی و کشوری و ....
اینجا جنگ شد با جزئیات، اونجا زلزله اومد با جزئیات، اینجا سیل اومد، اونجا تصادف شد، یک عده از سرما مردن یک عده از گرسنگی، اونطرف رونالدو اینقدر خرج کرد برای تولد دوست دخترش، این علائم نشوندهنده فلان بیماریه، اینو بخوری عمرت کم میشه، اینجاها نرفتی؟ نصف عمرت برباد رفته، قراره جهان بدتر بشه، آب نیست، هوا آلوهتر میشه، نسل فلان جونور داره منقرض می شه و ...... حالا مقایسه کنید با 100 سال پیش، نهایت اطلاعات تا چند کوچه اونورتر و چندتا دوست و فامیل بود، مریض هم میشدی پزشک داشتی به پزشکت اعتماد میکردی، نداشتی هم که هیچی یا خوب میشدی یا دوراز جون شما میمردی و خلاص. حالا هی سرچ کن و هی دنبال این درمان و اون دارو ، همین دو روز خوشیت رو هم از دست میدی. الان اینقدر عادت کردیم به این خبر گرفتن که جزئی از زندگیمون شده. اینه که همهاش فکرمون درگیره . البته شاید مزایا و محاسن زیادی داشته باشه. مثلا امکان کمک کردن به گرفتارها، فرار کردن از خطرها و .... ولی در مجموع حس میکنم بخش زیادی از روزهای خوب و ارزشمند عمرمون رو داریم غم و غصه و حرص و جوش چیزهایی رو میخوریم که کاری هم از دستمون بر نمیاد و فقط لحظههامون تلخ میشه. بیخبر هم که باشیم دلشوره میگیریم . کافیه یکی از نزدیکانمون چند دقیقه گوشی همراهش رو جواب نده یا پیاممون رو سین نکنه دلمون هزار راه میره. آخه اینم شد زندگی؟
من تجربه زندگی تو خارج قبل از اینترنت واقعی و اسکایپ و فیسروک و... رو داشتم. واقعا اعصاب آدم راحتتر بود.
آره اما چون معتاد به خبر شدیم وقتی بیشتر از یک حدی طول می کشه از بیخبری دلشوره میگیریم.
رفتم تو فکر. و دلم خواست قدیم زندگی می کردم. فقط حیف که امکانات برای وجود زنان در اجتماع نبوده. مثلا وقتی که مادرم زندگی می کرد.
از بس تکنولوژی منو گیج میکنه. شاید این از بیسوادیمه. چون شک ندارم بدون همین مقوله خیلی از زنان موقع زایمان می مردن. از بیماری هایی که ممکن بود بکشتشون نجات پیدا می کردن. رفت و آمد به شهر و کشورهای دیگه آسون نمیشد و میلیونها چیز دیگه.
اما اگه می تونستم انتخاب کنم باز هم می گفتم: در عصری که مادرم زندگی کرد.
برای طبیعتی که در طی صد سال اخیر خراب کردیم دلم میسوزه.
ما دمار از زمین در آوردیم.
تکنولوژی خوبه ولی فکر کنم ما هنوز در دوران هیجانی تکنولوژی هستیم و سردر گم.به تعادل نرسیدیم که کنترل استفاده درست از تکنولوژی رو به دست بگیریم. یک عده زیاده روی میکنن و صبح تا شب درگیر استفاده از این امکانات هستند و عده دیگری از ترس غرق شدن در این دنیای بیانتها اصلا سمتش نمیرن.
ولی اون زمان ها هم گرفتاری های زیادی داشته من دلم میخواد برگردم به دهه هفتاد میلادی. یعنی اون موقع مثلا 20 ساله باشم.
راست میگی. من ترجیح میدادم اون زمان زندگی می کردم. کلا زندگیا صفای بیشتری هم داشته بیماریها کمتر بوده و مردم سالم زندگی می کردن
گور پدر تکنولوژی
در مورد سالم زندگی کردن یه کم شک دارم . یعنی لایف استایلشون خوب بوده و مطابق طبیعت انسان و طبیعت زمین ولی دسترسی به بهداشت و دارو و درمان سخت بوده. اما هرچی بوده صفا داشته .
آها ستاره جون. منظور شما بیشتر اینه که ما باید یه فیلتر درست برای شنیدن خبرها داشته باشیم و انتخاب کنیم چه چیزی برامون مفید و بااهمیته و همون رو پیگیر باشیم. مواااافقم.
دقیقا همینه که گفتی
بارها بهش فکر کردم اما نمیتونم تصمیم بگیرم. بنظرم نه کاملا بده نه کاملا خوب.
فکرش رو بکنید که اگر عزیزی به سفر میرفت تا برگشتنش هیچ اطلاعی ازش نداشتید. از اون گذشته مثلا در زمان مشروطه که آگاهی زیادی نبود مردم خوشحال بودن؟ موضوع اینه که گاهی اوقات نیازی نیست کسی آگاهمون کنه چون انقدر همه چیز شدیده که روزی سر خودمون میاد :))
منظور منم همینه لیمو جان، فرق الان با اون موقع اینه که ما خیلی خیلی زیادتر میدونیم ولی به همون اندازه کاری از دستمون بر نمیاد، مشکل فقط اطلاعات مربوط به داخل کشور و دور و بر خودمون نیست، الان هر نقطه از جهان اتفاقی بیفته ما خبر دار میشیم، آگاهی خوبه ولی اطلاعات و داده زیاد آزاردهنده است، اینکه در فلان جاده یک ماشین تصادف کرده و سرنشینها به طرز فجیعی از بین رفتن چه دردی رو دوا میکنه جز اینکه همین اخبار ریز ریز روانمون رو بهم می ریزه.
دقیقا همینطوره ولی نمیتونیم هم انجام ندیم ،بهش عادت کردیم ،الان بگو خبراززلزله نگیر،مگه دل لامصب میزاره.
آره دیگه، جزئی از روزمرهمون شده و همین فکرمون رو داغون میکنه.