ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
و چه زیبا گفت حسین منزوی عزیز:
خیال خام پلنگ من به سوی ماه پریدن بود
و ماه را ز بلندایش به روی خاک کشیدن بود
پلنگ من دل مغرورم پرید و پنجه به خالی زد
که عشق ماه بلند من ورای دست رسیدن بود
شراب خواستم و عمرم شرنگ ریخت به کام من
فریبکار دغل پیشه بهانه اش نشنیدن بود
اگر چه هیچ گل مرده دوباره زنده نشد اما
بهار در گل شیپوری مدام گرم دمیدن بود
چه سرنوشت غم انگیزی که کرم کوچک ابریشم
تمام عمر قفس می بافت ولی به فکر پریدن بود
پی نوشت: بخشهایی از شعر رو که مناسب حال این روزهایم بود انتخاب کردم.
واقعا اشعار آقای منزوی اکثرا انقدر خوبن که وقتی هر بیت رو میخونم از این بهتر نمیشه و بیت بعدی دوباره شگفت زده م میکنه. ممنون از اشتراکش.
همینطوره لیمو جان منم خیلی دوست دارم اشعارش رو ،
واقعا به دل می شینه