روزنوشت های من
روزنوشت های من

روزنوشت های من

نهمین 7 آذر بدون مامان

امروز 7 آذره و من دوباره به یاد آخرین دورهمی ‌ خانوادگی‌مون افتادم و حسرت روزهای رفته. بعد از رفتن مامان دیگه هیچ وقت دورهمی هامون اونجوری نشد که نشد. به خاطر بابا می رفتیم خونشون ولی همیشه همه‌مون یه جوری می خواستیم به روی خودمون نیاریم که چقدر بدون مامان همه‌چی سرد و بی روح و غمناکه. تا اینکه بعد از 4 سال و 4 ماه و 4 روز بابا هم رفت و دیگه هیچ آشیونه ای ما رو دور هم جمع نکرد. دیدارهای گاه و بیگاه هست ولی دورهمی های شیرین و گرم  خانوادگی نیست و این سردرگمی شب‌های یلدا و بعد از سال تحویل خیلی حس بدی داره. 


نظرات 11 + ارسال نظر
مهربانو دوشنبه 25 دی 1402 ساعت 16:23 http://baranbahari52.blogsky.com/

آی بمیرم برات عزززیزم

خدا نکنه مهربونم، همیشه با دیدن عکسهای مامان و بابای عزیزت کلی لذت می برم خدا حفظشون کنه. بعضی موقع هم که میرم پیاده روی می گم کاش توی پارک و دور و اطراف چشمم به دیدنشون روشن بشه

لیلی دوشنبه 25 دی 1402 ساعت 11:37 http://Leiligermany.blogsky.com

همسایه مادربزرگم که فوت کرد بچه هاش هر جمعه میان خونه اش و دور هم غذا می پزن و می خورن. گاهی هم غذای نذری درست می کنند و پخش می کنند. خیلی ساله رسمشون رو حفظ کردن

ما هم تا بابا بود بیشتر دورهم بودیم هرچند که توی دورهمی هامون جای خالی مامان خیلی سخت بود ولی بعد از رفتن بابا اونم خیلی کم شد.

نگار دوشنبه 25 دی 1402 ساعت 03:15

کاش بیایی و باز بنویسی. هی میام و هی نیستی و هی دلم می گیره.

عزیزم محبت داری. یه مدت که ننویسی انگار دیگه نمی دونی از کجا بنویسی.

نسرین یکشنبه 17 دی 1402 ساعت 00:05 https://yakroozeno.blogsky.com/

اونا پایه های اصلی چاردیواریند. وقتی برن، دیوارا دیگه تاب ندارن سر پا بمونن.
یادشون گرامی

آره نسرین جان واقعا پایه هامون شکست و نتونستیم ترمیمش کنیم.
ممنون عزیزم

لیلا خانم چهارشنبه 22 آذر 1402 ساعت 16:02

روح شان شاد

ممنون

در بازوان دوشنبه 20 آذر 1402 ساعت 10:45

روحشون شاد
خدا صبر بده بهتون

ممنون عزیزم

ماهی شنبه 18 آذر 1402 ساعت 19:45 https://redfishi.blogsky.com/

روحشون شاد باشه،
بله، من از خیلی ها شنیدم که جمع خواهر برادران بعد از فوت پدر و مادر هیچوقت مثل قبل نشده

زری.. پنج‌شنبه 16 آذر 1402 ساعت 18:54 https://maneveshteh.blog.ir

روحشون شاد

ممنون زری جان

نگار سه‌شنبه 14 آذر 1402 ساعت 07:26

عزیزم... چی بگم. چه دردی که درمان هم نداره. این رفتن‌ها و دلتنگی ها...تازه می فهمیم چرا بهش می گن داغ...

آره داغی که همیشه جاش هست تو وجودت

ربولی حسن کور جمعه 10 آذر 1402 ساعت 15:19 http://Rezasr2.blogsky.com

سلام
تسلیت میگم
بله تا بوده همین بوده
کاری هم نمیشه کرد

ممنون از شما

لیمو سه‌شنبه 7 آذر 1402 ساعت 11:38 https://lemonn.blogsky.com

روحشون شاد. تسلیت میگم شادی جون امیدوارم صبرتون زیاد و غمتون کم بشه ...

ممنون عزیزم، چاره ای نیست آدم با غمش کنار میاد ولی غم همیشه یه جای قلبت سوسو می زنه.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد