سال نو بر همه دوستان مبارک امیدوارم امسال برای همه بهتر از پارسال باشد.
امروز اولین روزیه که توی سال جدید اومدم اداره. در این بیست و چندسال کارمندی تقریبا همه سال ها دو هفته تعطیلات رو مرخصی بودم و نمیومدم سرکار.
امسال تعطیلات ساده و بیهیجانی داشتیم .یکی دو گردش کوتاه توی تهران . هوا و وضع ترافیک عالی بود اما جمعیت غیربومی از سر و کول هم بالا میرفتن. برای همین نمیشه زیاد گردش و تفریح رفت.
به نظرم تنها کار مفید و قابل قبول برای خودم توی این تعطیلات کتاب خوندن بود و دیدن سریالهای روتین. اما ذهنم بدجوری آشفته بود و تقریبا میشه گفت آرامش نداشتم. افکار درهم و برهم و نگرانی ها و عذاب وجدانهای بعضا بی مورد و گاهی بیمعنا. مثلا اینکه مدتیه به دلایل مختلف که مهمترینش کرونا بوده نتونستیم بچهها رو ببیریم مسافرت و بچهها هم شاکی هستن که چرا جاهای زیادی رو در عمر 10 سالشون ندیدن. یا اینکه حال و حوصله بازی و وقت گذاشتن تفریحی برای بچهها رو نداشتم .اینقدر که درگیر درس ها و امورات روزمره شون هستم دیگه وقت و حالی برای کارهای دیگه نمیمونه. امیدوارم توی سال جدید بتونم بخشی از این نگرانیهام رو سر و سامون بدم.
به طور کلی همه کار انجام میدم ولی دل و دماغ ندارم و همش فکر میکنم وقت و انرژیم خیلی کمه.
امسال اصلا حال و هوای خونهتکونی ندارم، یعنی احساس می کنم توان جسمی ندارم شایدم روحی هنوز که هیچ کاری برای عید انجام ندادم بغیر از سبزه سبز کردن .
شاید در چند روز آینده موتورم روشن بشه و ضربتی کار رو شروع کنم ولی فعلا ترجیح میدم امور روزمره رو مدیریت کنم.
امیدوارم سال آینده برای همه سال بهتری باشه.
یک همکار خانوم داریم که تقریبا هر روز دخترش رو با خودش میاره اداره تا کلاسهای آنلاینش رو پیش خودش بگذرونه. دختر سالهای اول دبستان رو میگذرونه. کلاسها رو بدون استفاده از هندزفری یا هدفون گوش میکنه و از صبح که میاد تا ساعت 1 بعدازظهر صدای معلم توی اتاق طنیناندازه. من نسبت به صدا خیلی حساس هستم و توی خونه هم همه باید برای کلاس و یا فایلهای صوتی از هندزفری استفاده کنن. علیرغم اینکه به همکارمون این موضوع رو گفتم بازم انگار نه انگار . میگن گوش یچه درد میگیره با هدفون. زنگ ورزش که صدای بلند موسیقی داریم و بپر و بپر و همنوایی دخترک وسط اتاق. کلا بچه هم از اون مدلهایی هست که دائم یه صدایی از خودشون در میارن، سوت میزنه، آواز می خونه، ورجه وورجه می کنه و ....البته طفلی گناهی نداره و مادر باید یه فکری بکنه. ساعت 11/5 هم که میشه بوی غذا اتاق رو پر می کنه و مراسم ناهار خورون ساعت 12 تا 12/5 . در حالی که ساعت 1 میرن خونه و میتونن ناهارشون رو توی خونه میل کنن و اینجا به همون تغذیه و میانوعده بسنده کنن.
اگر یه روز دو روز بود تحملش راحت بود ولی هر روز واقعا سخته. تازه بعضی از روزها پسرشون رو هم که کوچیکتره میارن با خودشون و مهد کودک تکمیل میشه.
یعنی مردم فقط به راحتی خودشون و بچهشون فکر میکنن و اطرافیانشون رو پشم فرض میکنن. آخه اینجا اداره است و ما هم باید به کار اداریمون برسیم ولی اصلا تمرکز ندارم من . هدفون میذارم تو گوشم شاید شدت صدا کم بشه ولی فایده نداره.
تازه رفع اشکال و همراهی مادر از اون سر اتاق به جایی که بچه نشسته ( میز کنفرانس وسط اتاق) بگذریم رو هم داریم.
امروز که من سردرد هم دارم و نور علی نوره.
چندماهی میشه که به دلایل مختلف (عوض شدن همکارهام ، شکستن دستم و...) با آدمهای جدیدی مواجه هستم . و از خوششانسی من بعضی از این افراد کسانی هستند که نظرات خوبی در مورد ویژگیهای شخصیتی و رفتاری و اخلاقی من دارن و اون رو ابراز میکنن. اینم بگم که پای چاپلوسی و پاچهخواری و .... اینجور مجیزگوییها وسط نیست و صرفا تحلیل متقابل شخصیته چون نه منافع و نه مصالح مشترکی داریم.
این نظرات باعث شده در مورد خودم بیشتر فکر کنم و ببینم حال درونم و شناختم از خودم چقدر با این نمود بیرونیم در محیطهای مختلف همخوانی داره.
دیروز یکی از دوستان از آموخته های خودش در یک کلاس مهارت زندگی می گفت . اینکه انتظار داریم مثلا در 80 سالگی نظر اطرافیانمون در مورد 10 موضوع زیر درباره ما چی باشه. این 10 مورد عبارتند از:
ارتباط با همسر
فرزندپروری
ارتباط با خانواده
روابط اجتماعی
تفریح
هنر
معنویت
تحصیل و یادگیری
شغل
سلامتی
یعنی مثلا بگن فلانی مادر مهربان و ..... یا همکار باملاحظه و .... است. برای هر مورد انتظاراتمون باید حدود 15 آیتم باشه.
چالش خوبیه برای هدفگذاری و خودشناسی .