-
سفرهای جبرانی
شنبه 9 مهر 1401 14:43
بیشتر از 6 سال بود که به ولایت همسر نرفته بودیم، دلایل مختلفی داشت که یکیش کرونا بود، و بالاخره بعد از اصرارهای زیاد برادرشوهرهای عزیز و همسرانشون که جاریهای بنده میشن تصمیم گرفتیم سفری کوتاه به ولایت داشته باشیم. قبلا از تنهاییهامون گفته بودم ، اینکه از پدربزرگ و مادربزرگ نداشتن دوقلوها خیلی ناراحتم و از اینکه از...
-
ماجراهای اداری
سهشنبه 22 شهریور 1401 11:10
امروز برای یک کار بانکی مراجعه کردم به شعبهای که به واسطه اداره سالهاست توش حساب دارم، کاری رو میخواستم انجام بدم که در یک ماه اخیر دوبار انجام شده بود و الان میخواستم یک بار دیگه با همون روال قبلی انجام بشه. متصدیای که قبلا بود و من رو میشناخت رو پیدا نکردم و براساس شماره نوبت به متصدی دیگهای ارجاع شدم. ایشون...
-
وضعیت آونگی
یکشنبه 13 شهریور 1401 14:29
هر روز عصر که خسته و وارفته برمیگردم خونه و حال و حوصله هیچ کاری رو ندارم با خودم میگم همین روزهاست که تصمیم بگیرم قید این همه سال سابقه کار رو بزنم و در بهترین حالت با مرخصی بدون حقوق این چند سال باقی مونده رو بگذرونم، مگه آدم چند سال زندگی می کنه و به خستگیش نمیارزه، مخصوصا از وقتی قسمتی که سالها کار می کردم به...
-
دلتنگی
شنبه 5 شهریور 1401 09:36
نزدیک خونه ما دوتا پارک هست ، یکیش به خونه خودمون نزدیکتره و اونیکی به خونه سابق ماماناینا. مسیر پیادهروی من از پارک نزدیک خودمون شروع میشه، چند دور توی این پارک میگردم بعدش میرم پارک ماماناینا و از اونجا برمیگردم خونه. سر راه از حیاط و در خونه و پارکینگ مجتمع ماماناینا رد میشم و کلی خاطرات برام زنده میشه....
-
روانشناس و روانپزشک مجرب
دوشنبه 31 مرداد 1401 12:36
دوستان عزیز اگر احیانا روانشناس و روانپزشک خوب ترجیحا محدوده شمال شرق تهران میشناسید لطفا بهم بگید. نگران مسئولیت و عواقب معرفی هم نباشید. چون به نظر من هر کس مسئول انتخاب خودشه.
-
به خیر و خوشی
یکشنبه 30 مرداد 1401 10:43
از همه دوستانی که با کامنتهای انرژیبخش در مورد نگرانیهای قبل از سفر باهام همدلی کردن ممنونم، ما به خیرو خوشی البته با کمی ناخوشی همسر رفتیم و برگشتیم .در طول سفر همسر یکی دو روز ناخوش شد( مشکل گوارشی) که خیلی استرس داشتم چون نمیدونستم دلیلش چیه، آیا ویروسی هست و ما هم مبتلا شدیم؟کی خوب میشه؟ و چون روزهای اول...
-
سایه
چهارشنبه 19 مرداد 1401 10:33
به آرزو نرسیدیم و دیر دانستیم که راه دورتر از عمر آرزومندست
-
داستان تکراری نگرانی
سهشنبه 18 مرداد 1401 09:24
هر وقت برنامه مهمی داریم مثل مسافرت، جشن تولد و .... از چند وقت قبلش تا روز برنامه دائم در استرس و نگرانی هستم هرچقدر هم برنامه مهمتر باشه نگرانیم بیشتره. مخصوصا وقتی برنامه به بچه ها مربوط باشه . نگرانی از اینکه به هر دلیلی برنامه به هم بخوره. بچهها روز شماری میکنن و من دلهرهام بیشتر میشه. نکنه کسی مریض بشه(...
-
ساعت نحس
دوشنبه 10 مرداد 1401 08:46
قبلا گفته بودم که عصرها حدود ساعت 5و 6 تا 8 ساعت بدِ منه. بعضیها شب که میخوان بخوابن افکار چرت و پرت و منفی تو سرشون دور میزنه، من توی این موقع بعدازظهر. یعنی همه افکار وسواس گونه منفی، احتمال اتفاقهای ناگوار و ......تو کله ام می چرخه و انرژی بدنی هم در کمترین حالت ممکن. با اینکه اکثر مواقع قبلش استراحت کوتاهی...
-
درگیری احساسی
شنبه 8 مرداد 1401 10:54
نمیدونم از بارون زیبا و هوای قشنگ لذت ببرم یا نگران سیل و گرفتاریهای مردم درگیر باشم؟ نمیدونم از آرامش خانواده لذت ببرم یا نگران بیآرامشی نزدیکانم باشم؟ نمیدونم از خریدم لذت ببرم یا نگران مشکلات اقتصادی بقیه باشم؟ نمیدونم از خوردن غذای لذیذ لذت ببرم یا نگران شکم های گرسنه باشم؟ بدجوری دچار دوگانگی احساسات شدم و...
-
ماموران بیوجدان
سهشنبه 28 تیر 1401 12:36
پستچی قبلی محلهمون انسان بسیار شریفی بود که حداکثر همکاری و تلاشش ر و برای رسوندن مرسولههای ما انجام میداد . ما هم همیشه قدردانیهای کوچیکی داشتیم ازش. چند وقته پستچی عوض شده، پستچی جدید گذرنامه نبات رو آورده بود، فرفره و قرقره خونه بودن، پشت آیفون گفته بود با کارت ملی بیاید دم در و تا اینا اومده بودن با ما و...
-
ترسهای ماندگار
چهارشنبه 22 تیر 1401 12:31
چند روز پیش با نبات رفته بودیم کنسرت و همینطور که منتظر شروع برنامه بودیم داشتم برای نبات ماجرای سینما رکس رو تعریف میکردم که میگفتن همه درها رو بسته بودن و سینما رو آتیش زدن و مردم بیگناه توی آتیش گیر افتادن. بعد براش تعریف کردم که در تمام دوران کودکی و نوجوانی هر وقت میرفتم سینما از اول تا آخر فیلم یه چشمم به...
-
بازی کلمات
دوشنبه 20 تیر 1401 08:38
ن میدونم برنامه " مهمونی" ایرج طهماسب رو میبینید یا نه، به نظر من مثل همه برنامههای آقای مجری اینم برنامه شیرین و دلنشینیه. البته قسمتهای کم و بیش خسته کننده هم داره ولی در مجموع تم آرامشبخشی داره و برای شبانههای خانوادگی مناسبه. تو این برنامه یه سوال از مهمونها پرسیده میشه در مورد اینکه 5 تا کلمه که...
-
گوش شیطون کر
شنبه 18 تیر 1401 10:03
حدود یک ماه میشه که تقریبا هر روز یعنی مثلا 5 روز در هفته حداقل 20 دقیقه پیادهروی رو انجام میدم. گرما و گرد و خاک و ... نتونستن بهانه بشن برام. فکر کنم یکی از دلایلش اینه که چون ساعت کاری کم شده زودتر میام خونه و وقت بیشتری برای استراحت دارم و دیگه ساعت 7/5 - 8 راحتتر میتونم وقت بذارم برای ورزش. امیدوارم بتونم به...
-
دنیای عجیب آدما
سهشنبه 31 خرداد 1401 08:32
خانم آشنایی بعد از بیش از بیست سال زندگی مشترک تقریبا به صورت ناگهانی اعلام کرده که می خواد از همسرش جدا بشه. در این چندین و چندسال همیشه و همه جوره از همسر و رفتارهای بعضا عجیب، ناهنجارو حتی توهینآمیز ایشون حمایت کامل و صددرصدی داشت به نحوی که در خیلی از موارد اطرافیان بیشتر تقصیر ها رو گردن خانمه میانداختند . حالا...
-
بیاعصابی
سهشنبه 10 خرداد 1401 09:11
این روزها کلا اعصاب معصاب ندارم، صبح با سردرد و بیحوصلگی از خواب بیدار میشم و میام سر کار . یکی دوساعت طول میکشه تا رو فرم بیام. چند ساعت اداره هم بد نیستم. عصر که میرم خونه له و لورده. یه کم اینور اونور میافتم و چرت می زنم تا ساعت حدود 8 یواش یواش میتونم از جام بلند شم و لخ لخ یه کارهایی رو انجام بدم.اصلا انرژی...
-
غیبتانه
یکشنبه 1 خرداد 1401 09:11
فامیلی داریم که یکی از ........ ترینهاییه که در زندگیم دیدم. ف قط و فقط خودش، همسر، فرزندان و نوههاش رو می بینه. اینکه همه ما در درجه اول باید به فکر خودمون و خانواده درجه یکمون باشیم موضوع صحبت من نیست. موضوع اینه که شخص یادشده به غیر از سلام و احوالپرسی در حد حالت خوبه به صورت فرمالیته، اهمیتی برای هیچکس قائل...
-
وحشت از سرعت
یکشنبه 18 اردیبهشت 1401 09:15
مدتی است ترس از سرعت زیاد زندگی وجودم را فرا گرفته و ذهنم خیلی درگیرش شده. وقتی به تاریخ ها و اتفاقات گذشته نگاه می کنم به نظرم میرسه چقدر سریع گذشت ، حتی الان هم حس میکنم سر و ته هفته بههم چسبیده و بدجوری افتادم تو سراشیبی زندگی . دقیقا انگار سوار یه سرسره با شیب تند شدم و آخرهای مسیر هستم و دارم با کله میخورم به...
-
آشفتگی
یکشنبه 7 فروردین 1401 14:10
سال نو بر همه دوستان مبارک امیدوارم امسال برای همه بهتر از پارسال باشد. امروز اولین روزیه که توی سال جدید اومدم اداره. در این بیست و چندسال کارمندی تقریبا همه سال ها دو هفته تعطیلات رو مرخصی بودم و نمیومدم سرکار. امسال تعطیلات ساده و بیهیجانی داشتیم .یکی دو گردش کوتاه توی تهران . هوا و وضع ترافیک عالی بود اما جمعیت...
-
خونه تکونی
چهارشنبه 25 اسفند 1400 08:42
امسال اصلا حال و هوای خونهتکونی ندارم، یعنی احساس می کنم توان جسمی ندارم شایدم روحی هنوز که هیچ کاری برای عید انجام ندادم بغیر از سبزه سبز کردن . شاید در چند روز آینده موتورم روشن بشه و ضربتی کار رو شروع کنم ولی فعلا ترجیح میدم امور روزمره رو مدیریت کنم. امیدوارم سال آینده برای همه سال بهتری باشه.
-
بعد از مهمونی
یکشنبه 3 بهمن 1400 08:45
من ساعتها و روزهای بعد از مهمونی رو خیلی دوست دارم، خونه رو با صبر و حوصله جمع و جور می کنم، لوازم و بشقابها رو در بدون عجله سرجاشون میذارم و تا یکی دو روز از تمیزی و مرتبی و چهره خونه لذت میبرم. شیرینی مصاحبت و همنشینی رو هم ریز ریز مزه میکنم. ضمن اینکه غذا هم معمولا برای دو سه وعده داریم . مخصوصا تو این دوران...
-
بیملاحظگی
شنبه 2 بهمن 1400 11:58
یک همکار خانوم داریم که تقریبا هر روز دخترش رو با خودش میاره اداره تا کلاسهای آنلاینش رو پیش خودش بگذرونه. دختر سالهای اول دبستان رو میگذرونه. کلاسها رو بدون استفاده از هندزفری یا هدفون گوش میکنه و از صبح که میاد تا ساعت 1 بعدازظهر صدای معلم توی اتاق طنیناندازه. من نسبت به صدا خیلی حساس هستم و توی خونه هم همه باید...
-
من از نظر دیگران
چهارشنبه 29 دی 1400 09:14
چندماهی میشه که به دلایل مختلف (عوض شدن همکارهام ، شکستن دستم و...) با آدمهای جدیدی مواجه هستم . و از خوششانسی من بعضی از این افراد کسانی هستند که نظرات خوبی در مورد ویژگیهای شخصیتی و رفتاری و اخلاقی من دارن و اون رو ابراز میکنن. اینم بگم که پای چاپلوسی و پاچهخواری و .... اینجور مجیزگوییها وسط نیست و صرفا تحلیل...
-
بوی ناخوش
شنبه 25 دی 1400 13:52
من نسبت به بو خیلی حساس هستم، یعنی بوی بد از هر منشا که باشه حالم رو بد میکنه و تا مدتها توی بینیام میمونه. اصلا سرم منگ میشه. حالا از بخت بدم همیشه یک هماتاقی بدبو هم دارم . الان از صبح تا حالا حالم بده. بوی بد عرق بدن همکارم که میزش هم حدود 2 متر با من فاصله داره مغزم رو ترکونده . با ماسک نشستم و هر نیم ساعت عطر...
-
دورهمی حال خوبکن
شنبه 25 دی 1400 10:42
روز پنج شنبه بعد از چند بار هماهنگی بالاخره تونستیم یه دورهمی با دوستان دبیرستان داشته باشیم. من دوران دبیرستانم رو تهران نبودم برای همین تعداد همکلاسیهای دبیرستان مقیم تهران که تونستیم همدیگر رو پیدا کنیم از تعداد انگشتان یک دست هم کمتره. ولی همین تعداد محدود هم غنیمته. چون هیچ ارتباط دیگهای بغیر از همکلاسی قدیم...
-
منِ بی اعصاب
سهشنبه 14 دی 1400 12:45
امروز اصلا اعصاب ندارم و میخوام غر بزنم به چند دلیل 1- دیروز قرقره توی زمین ورزش با یکی از بچهها به روش زین الدین زیدان درگیر شده و علیرغم توضیحات دیروز ما فردا باید بریم مدرسه جلسه بازی قرقره کلا اهل دعوای الکی نیست و تحملش هم خیلی زیاده. دیروز هم اون پسره که همه میشناسنش و موجود مرضداری هست اول چند بار زرزر...
-
هفت سال گذشت
دوشنبه 6 دی 1400 12:09
هفت سال پیش در چنین تاریخی ناباورانه بر غم رفتن مادر خون میگریستیم، چنان دردی داشت که گویی عضوی از بدنم را از دست دادهام. تصور هرگز و هرگز ندیدنش خیلی خیلی سخت بود و تلخ. و در این هفت سال هر روز و هر ساعت با اویم و یادش هنوز تازه است. هرشب خوابش را میبینم و .... به خودم میبالم که با اندوه و درد به زندگی ادامه...
-
رمز
چهارشنبه 1 دی 1400 10:00
دوستان اگر تمایل دارید برای دریافت رمز پست قبلی ایمیل بزنید یا پیام خصوصی بدید با کمال میل رمز رو در اختیارتون قرار می دم. shmf2000@gmail.com
-
سادگی و سادهانگاری
دوشنبه 29 آذر 1400 15:32
-
چی درسته؟
شنبه 17 مهر 1400 14:03
داستان واقعی، آشنا و تاثرانگیز " مهتاب " رو در وبلاگ نسرین عزیز خوندم بغیر از تاسفی که برای شخصیت اصلی داستان و فرزند معصومش خوردم، موضوع دیگری هست که در این زمینه همیشه ذهنم رو به خودش مشغول میکنه. فکر کنم همه ما دور و برمون از اینجور ازدواجها دیدیم و نتیجه مخالفت منطقی خانوادهها و کلهشقی غیرمنطقی...